تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

انسان و دشواری وظیفه‌اش

 

دوست داشتن دردناکه ، عشق دردناکه ، با هم بودن دردناکه ، تنها بودن دردناکه ، شاد بودن دردناکه ، غمگین بودن دردناکه،عمیق بودن دردناکه ، آدم بودن دردناکه ...آدم بودن دردناکه ... آدم بودن دردناکه !

۱ نظر

همه‌چی تویی ، زمین و آسمون هیچ

 

گریه‌مون هیچ ... خنده‌مون هیچ 

باخته و برنده‌مون هیچ 

تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ !

۱ نظر

یادته؟

 

یبار بهت گفته بودم یه پای زندگی همیشه میلنگه!

الان دوباره میگم بهت که حیف،حیف که یه پای زندگی همیشه میلنگه!

۰ نظر

رفتن ، همیشه رفتن

 

مشکل اینجاست که بدون اینکه برای پذیرفتن مسئولیت زندگی آماده‌ت کنن ، میوفتی تو اجتماع ! 

هنوز خرکیفی از اینکه بالاخره تونستی از زیر یوغ خانواده در بیای ، فکر میکنی گل و بلبله ، میری میبینی نه بابا از این خبرا هم نیست .

گوشه‌ی رینگی ، چپ و راست داری مشت میخوری ، و تنها کاری که باید انجام بدی اینه که نیوفتی زمین و نذاری شمارش معکوس شروع بشه ! 

ببین تو قرار نیست برنده‌ی این مسابقه باشی،فقط نبایدم بازنده‌ش باشی !

مارو برای کنکور ، سرماخوردگی فصلی ، فحش خوردن ، وقتی یکی تو خیابون خواست کیفتو بزنه ، برای گرفتن ظرف از گارسون وقتی تو رستوران غذاتو زیاد میاری ، برای گرفتن بقیه پول از راننده تاکسی و یه سری چیزهای دیگه اماده کردن ، ولی برای قبول کردن مسئولیت زندگیمون ، نه !! 

 

 

۲ نظر

اینجا برای من همه‌اش تنهاییست ، همه‌اش تنهاییست برای من ...تنهایی *

 

بهش گفته بودم میشه تنهاییمو ازم بگیری؟

این ذهنیت کلا اشتباهه ، مگه میشه تنهاییت رو ازت بگیرن ؟ انگار که خودت رو از خودت جدا کنن !  

اون گفته بود باشه ! ولی هربار من تنهاتر میشدم ! هرروز بعد از سلامش و هرشب بعد از خداحافظی . 

بعدش رفت ... و من فهمیدم هیچکس تنهایی هیچکسو ازش نمیگیره ! اصلا نبایدم که اینجوری باشه ، یا بخوای که اینجوری باشه!

هرجایی که خواستی از تنهاییت فرار کنی بیشتر حس تنها بودن میکنی ! اون جلوتر از تو اونجا نشسته ! اصلا چرا میخوای از تنهاییت فرار کنی؟مگه ادم از خودشم فرار میکنه؟

 

 

* پی‌نوشت : عنوان از شروع کتاب فلسفه‌ی تنهایی لارس اسونسنه ، جمله‌ش از مونداگه ، من مونداگو نمیشناختم ، ولی عجب جمله‌ای !!

۱ نظر

به سلامتی دردهای دسته چندمت عزیزم !

 

وسط ترافیک شلوغ ترین خیابون شهر تو شلوغ ترین ساعت غروب ، اهنگ دل من میگرید همایون شجریان پلی شده بود ! رندوم، واقعا جاش نبود ! من به زور رفتم یه گوشه ، زدم کنار ، داشتم زار میزدم باهاش ! مامور اومد زد به شیشه گفت “خانم اینجا توقف نکن ، حرکت کن سریع” راه افتادم!

دردای ادم کلیشه میشه ! ادم به درداش زنده‌ست ولی الان دیگه دوره‌ی دردمندی و غم ادم سراومده ! اینو دیشب به میم گفتم ! گفتم زمونه‌ی اینه من خوشبختیمو بکنم تو چشم تو تو خوشحالیتو تو چشم من ! دوره‌ی به کجا امده‌ام امدنم بهر چه بود ور اومده ! شاد باش ، رنگی باش ، روانشناسی مثبت اندیشی! میم خندیده بود و یه سیگار دیگه روشن کرده بود و دودشو فوت میکرد اونوری ولی باد از پنجره میکوبیدش تو‌ صورت من ! من داشتم فکر میکردم دردای ادم کلیشه میشه ! تو عصر دست خورده ی رده چندمی ما ، درداتم مث عشق و تنهایی و بغض‌هات ، دِمده وکسالت اوره ! پس بشینیم لاته مونو سر بکشیم ! زنده باد زندگی ! زنده باد عصر روابط گسترده ، و تنهایی های گسترده تر!

۲ نظر

?could you please shoot

  .sometimes I just need to explode my mind ! It's heavy , dark and noisy

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان