تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

اینجوری بهتره

 

من دیگه حتی منتظرت نیستم

فقط نشستم و نبودنتو نگاه میکنم !

۰ نظر

و خب من منتظر این بیست و پنج سالگی نبودم

 

روزها اینطوری میگذرند ؛

 

صبح بعد از صبحانه ، لاموتریژین

ظهر بعد از ناهار ، سرترالین

غروب ، لاموتریژین دوم

شب قبل از خواب ، ترانکوپین 

۰ نظر
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان