تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

رفتن ، همیشه رفتن

 

مشکل اینجاست که بدون اینکه برای پذیرفتن مسئولیت زندگی آماده‌ت کنن ، میوفتی تو اجتماع ! 

هنوز خرکیفی از اینکه بالاخره تونستی از زیر یوغ خانواده در بیای ، فکر میکنی گل و بلبله ، میری میبینی نه بابا از این خبرا هم نیست .

گوشه‌ی رینگی ، چپ و راست داری مشت میخوری ، و تنها کاری که باید انجام بدی اینه که نیوفتی زمین و نذاری شمارش معکوس شروع بشه ! 

ببین تو قرار نیست برنده‌ی این مسابقه باشی،فقط نبایدم بازنده‌ش باشی !

مارو برای کنکور ، سرماخوردگی فصلی ، فحش خوردن ، وقتی یکی تو خیابون خواست کیفتو بزنه ، برای گرفتن ظرف از گارسون وقتی تو رستوران غذاتو زیاد میاری ، برای گرفتن بقیه پول از راننده تاکسی و یه سری چیزهای دیگه اماده کردن ، ولی برای قبول کردن مسئولیت زندگیمون ، نه !! 

 

 

۲ نظر
رازی --
۱۵ خرداد ۱۸:۰۱

مستقل شدن سخته، فرآیندیه که هرگزم تموم نمی‌شه. و البته قسمت خوب ماجرا، بعدناست که به پشت سر نگاه می‌کنید، و حس غرور بهتون دست می‌ده از مسیری که طی کردید.

پاسخ :

امیدوارم واقعا اینجوری باشه که حس غرور کنیم وقتی برمیگردیم و به مسیر نگاه میکنیم
یاسمن گلی :)
۱۵ خرداد ۱۸:۰۹

متاسفانه دقیقا حق با توعه 

پاسخ :


^_^ 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان