تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

در باب افسردگی

 

اوایلش اینجوریه که مثلا ماهی یکی دوبار حالت بده . 

بعد میشه ماهی پنج یا شیش بار ... میگذره میگذره ، میبینی هفته ای دو روز همین داستانه . 

بعد به خودت میای میبینی مثلا شاید تو یک هفته فقط چند ساعت حالت خوب بوده . 

اینطوری نیست که بخوای از مشکلت یه سددفاعی درست کنی ، مثلا بگی اقا من افسردم ولم کنین !! به یه جایی میرسه که اصلا نمیتونی کاریش کنی حتی ... قشنگ ناک اوتت میکنه ! اینکه بخوای به ادم‍ها هم توضیح بدی که چرا اینطوری هستی خودش یه مشکل جداست . اخرش میبینی داری خفه میشی از بغض ، نمیشه با کلمات توصیفش کرد ، داری دیوونه میشی که فقط به یکی بگی من حالم خیلی بده ، من دارم غرق میشم واقعا، بیا دستمو بگیر ! حتی تایپشم میکنی ، ولی بیخیال میشی . چون فایده ای نداره ! اگه خیلی برای طرف مهم باشی اخرش میگه چیکار کنم حالت خوب بشه ؟ و دلت میخواد بهش بگی یه تفنگ بردار وشلیک کن به مغزم ، که ممکن نیست . اگرم یه ادم عادی باشه و باشی براش که برمیگرده تو روت میگه ای بابا توهم که همیشه حالت بده ، همینه دیگه ... بنابراین به غرق شدنت ادامه میدی . توی تاریکی و تنهایی . من تاحالا هزاربار خفه شدم . تا حالا 100تا از این شبها رو رسوندم به صبح ، صبح رفتم توی دستشویی گریه کردم ، تو ماشین پشت فرمون گریه کردم ، رفتم رو به روی دریا واستادم و گریه کردم ، بعدش پاشدم و برگشتم سر زندگی قبلیم و منتظر اینکه ببینم دوباره کی سگ سیاهش میشینه روم ! 

امروز صبح فکر کردم واقعا دیگه نمیتونم ، نمیکشم ... چرا اینا دلیل خوبی برای مردن نیست ؟ 

یه مدت میرفتم پیش یه دکتری ، برای پنجاه دقیقه خداتومن میدادم و اخرش هرچی که میگفتم طرف برمیگشت یه علامت سوال میذاشت تهش و ازم میپرسیدشون ! خب عزیزم ممنونم از راهنماییت واقعا . من میدونم تمام این باگهارو ، کمک کن برطرفش کنم !! اخر هرجلسه هم یه قرص به قرصا اضافه میکرد و چون میخواست غمگین تر از اینا نشم میگفت ببین بعد کم کم این قرصارو کم میکنیم ! الان دیگه پول ندارم حتی پیش همون دکتره هم برم ! 

زندگی همه جوره رومه ! واقعا دیگه نمیکشم دوستان ... واقعا !

۳ نظر
رهگذر
۲۰ ارديبهشت ۱۳:۵۷

روزی چند بار میمیری ، بدون اینکه بمیری ...

پاسخ :

فقط درد میکشی ... در هوشیاری کامل !
شاگرد خیاط
۲۵ ارديبهشت ۲۲:۰۶

تو یک هنرمند کوفتی تمام عیاری

از سالینجر بپرس

و  شرایط مرگ خودخواسته را تخیل کن 

فرض کن بشه یه فضایی ساخت که مرگ خودساخته رو اونطوری که تصورش میکنیم با همه ی سکوتش برامون فراهم کنه.....

بیا دوتایی یه رمان درباره اش بنویسیم

باور کن می فروشه

پاسخ :

بعد اسم کیو بنویسیم به عنوان نویسنده ؟ :)
شاگرد خیاط
۲۶ ارديبهشت ۰۳:۳۹

اسم تو رو

پاسخ :

 
خب باشه D:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان