تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

خدای آدم‌های متفاوت !

 

از کنار مغازه‌ای رد می‌شود ، درش باز است ، پاساژ خلوت ؛ صدای فروشنده می‌آید: " مردیکه‌ی ک... کش!" و حرفش را ادامه میدهد .

موقع برگشت از جلوی همان مغازه رد می‌شوم ؛ فروشنده دارد به کسی میگوید؛ " اوستا کریم خودش هوای مارو داره"

و سعی میکنم تمام این تناقض‌ها را برای ذهنم توضیح دهم!

۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان