تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

نمایش مسخره‌ای به نام زندگی

 

امروز موقع چک کردن علائم حیاتی از مریض ۸۱سالمون که هوشیاریشم خیلی بالا نبود پرسیدم : بابا جان خوبی؟ با سرش جواب داد که یعنی نه ! همون مریض یه ربع بعدش برای انجام MRI از بخش خارج شد توی راه کد خورد و اکسپایر شده برگشت بخش ! حتی وقتی دارم اینارو مینویسم گریه‌م گرفته ! این روزها همه‌ش همینه ، مرگ سیاهی تاریکی ناامیدی ...

۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان