تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

مستهلک‌تر ، سرخورده‌تر ، مرده‌تر

 

چندین دفعه ی متوالیه که خواب میبینم تو طبیعتم ، یکبار کنار دریا، یک بار وسط یک جنگل بزرگ و انبوه، یکبار توی یک جاده‌ی مه گرفته‌ی ییلاقی . حس میکنم که روحم داره چه استهلاکی رو تاب میاره . اینروزها توی محیط کار خیلی زود خسته میشم ، زود عصبی میشم و گارد میگیرم . از نظر جسمی هم وضعیت بهتر نیست ،ریزش موهام بیشتر شده، صورتم پوسته پوسته داده و لبم پر از زخمه . واقعا این احساس رو دارم که دارم از اخرین ذخیره‌های انرژی و توانم استفاده میکنم و به زودی شاید دیگه هیچ توانی برام نمونه که بتونم برم سرکار .

وقتی دوران طرحته ، دقیقا با تو مثل یه سرباز یا بهتره بگم برده رفتار میکنم ، شیفت‌های سنگین و ترکیبی ، هرماه بیشتر از صد ساعت اضافه کار ، مرخصی کم . و حق اعتراض نداری .انگار که انسان نیستی ، انگار که تو یه ابرانسانی که توانت تموم نمیشه ، اونم توی اینهمه فشار روحی که باید اینروزا تحمل کنی . و جالبش اینه که همه فکر میکنن تو الان چه غصه‌ای داری؟؟ میای سرکار و حقوق میگیری دیگه!!! خیلی طلبکارانه و متوقع ! و هیچکس فکر نمیکنه که تو از نظر روحی دیگه هیچ توانی برات باقی نمونده و روز به روز داری مستهلک تر و سرخورده تر میشی!

و البته که روح به کدام ور چه کسی است در این مملکت تاریک؟

۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان