تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

بغلم کن ، تکانم بده با اشک، تا از این خواب بد بلند شوم

 

اونقدری غمگینم که اگه برای کسی لب باز کنم و بخوام از چیزی که به زندگی من گذشت بگم بغضم میترکه . از این که همیشه علی رغم تلاش هام واسه به دست اوردن یه جایگاهی، اونی که بهش میرسه من نبودم ، از اینکه بدترین‌ها همیشه باید نتیجه‌ی انتخاب‌های من بود . اینکه آشغال‌ها و زیرآب زن‌ها همیشه باید سر راه من سبز بشن ، از اینکه تمام اونهایی که فکر میکردم دوست منن و بهشون کمک کردن از پشت هلم دادن تا پخش زمین شم ،از اینکه همیشه بدترین‌ها گیرم اومده و همش خواستم خودمو اروم کنم که حتما یه امتحانه ، حتما باید قوی تر شی. حالم از این فکرم بهم میخوره . من نمیخوام که ادم قویه‌ی ماجرا باشم. میخوام که ادم ننر و ضعیفی باشم که با پارتی بازی کارش راه میوفته . نمیخوام اونی باشه که واسه احترام گذاشتن دهنشو میبنده ، میخوام داد بزنم و سرتاپای ادمایی لجنی که دورمن رو به فحش ببندم .. شلیک کن رفیق !

۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان