تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

درد میپیچد در دلمان یکهو

 

بدترین جاش اونجاست که میفهمی هیچ چیز قرار نیست حالتو خوب کنه، انگار واقعیت مثه یه سیلی محکم و ظالمانه خورده توی گوشت .. زندگی سخته ، بی‌رحمه ، و تو توی این بی رحمی تنها هستی . مثل سه صبح امروز ، که توی حیاط بارونی و سرد بیمارستان بلند بلند گریه میکردی ، و میخواستی که همه چیز تموم شه و برات مهم نبود که فرار کار آدم‌های ضعیفه ، میخواستی که آدم ضعیفی باشی، اما خوش‌حالتر ، اما خوشبخت‌تر ...

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان