تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

توی تاریکی آدم می‌تونه خیال کنه که چیزی،جایی،کسی منتظرشه


 - شده تا حالا با کسی برخورد کنین که به دلتون بشینه؟

 - آره،ولی به دلشون ننشستم 

 - یعنی چی؟

 - یعنی قبلا یه نفر به دلشون نشسته بود 

 - آدم نمی‌دونه با شما چجوری حرف بزنه

 - چرا ؟ من که حرف عجیب غریبی نزدم،گاهی آدم دلش می‌خواد با یه نفر دو کلمه حرف بزنه،

 - خب؟

 - اون وقت اگه اون نخواد دو کلمه حرف اینو بشنوه چی میشه؟

 - خب میره سراغ یه نفر دیگه

 - اگه نشد؟

 - اون قد میگرده تا پیدا کنه

 - راهای دیگه هم هست

 - مثلا؟

 - مثلا از خودش می‌پرسه من چرا باید یه نفرو احتیاج داشته باشم که باهاش دو کلمه حرف بزنم؟ اصن خودم با خودم میتونم بیشتر از دوکلمه حرف بزنم و حرفای خودمو راحت تر بفهمم،اگه کسی به اینجا برسه دیگه نه می‌گرده ،نه انتظار میکشه.غیر از اینه؟

 - شاید غیر از این باشه .مثلا بعضی از ادما چون خیلی احساساتین و از ابرازش می‌ترسن، برای توجیح خودشون از این حرفا میزنن،غیر از اینه؟



 شب‌های روشن 


۱ نظر
غمی ‌‌
۲۹ آبان ۲۱:۵۷
احساساتی بودن تناقضی با نگشتن و انتظار نکشیدن نداره...

پاسخ :


آره نداره ، من بیشتر با جمله‌ی یکی مونده به اخرش موافقم .ولی یه جایی میرسه که از گشتن و انتظار کشیدن مدام ادم حوصله‌ش سر میره .
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان