تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

آن‌ها که تنها سهمشان از زندگی ، نگاه است


سی تخت در سه ردیف موازی چیده‌ شده اند ، از این تخت‌های مخصوص بچه‌هاست که کوچک‌اند و چهار طرفشان نرده دارد ، پایه‌های بلند و چرخ‌دار ، به رنگ‌های صورتی و سفید . برای چرخیدن توی اتاق باید از راهرو‌ بین ردیف تخت‌ها بگذری که برای عاطفه و احساست جهنم است . "مرکز نگه‌داری کودکان عقب‌مانده‌ی ذهنی زیر ۱۴سال"

استاد بچه‌ای را نشانمان می‌دهد که فکر میکنیم یک ساله است ، با دست و پای نحیف و بدون توانایی تکلم و قدرت کنترل ادرار و مدفوع و نمی‌تواند خوب راه برود .میگوید ۸ساله‌است . یک ۸ساله‌‌‌ی هفتاد سانتی ،سندرم داون شدید ، یک ژن کوچک ساده.

بچه‌ی سر راهی است ، ۸ساله است ، یک هشت ساله‌ی ۷۰سانتی که تمام زندگی هشت ساله‌اش را روی همین تخت‌ها سر کرده ، هرروز صبح چشم‌هایش را باز میکند که توی همین تخت غلت بزند تا بمیرد .

تخت کناری‌اش میکروسفال است ، مغزش کامل تشکیل نشده ، قدش بلندتر است اما حتی تکان هم نمیخورد ، دست و پایش فلج کاملند ، عضلاتش آتروفی شده‌اند و بجای پا دوتا استخوان دارد که رویش پوست کشیده‌ شده . خوابیده است .او حتی در تمام زندگی‌اش پاهایش را روی زمین نمی‌گذارد ، میله‌ی تخت را هم نمیگیرد و آنقدر میخوابد و بیدار می‌شود تا بمیرد .

تخت بعدی کودکی‌ست که دستش را سمتمان دراز میکند و میگوید اعو که نمی‌فهمیم یعنی آب می‌خواهد یا یعنی اینکه بغلش کنیم . استادمان بغلش میگیرد و مسئولش برایش آب می‌آورد . قدش شاید از ۸۰سانت کوتاه تر باشد . دست و پایی نازک و نحیف ، شکم متسع ، پیشانی بزرگ و محدب . استاد میگوید درکنار خیل مشکلات مادرزادی‌اش مشکل کبدی هم داشته، میگوید کودکان مثل او معمولا دو سه سال بعد تولد میمیرند ، او ولی۱۳  ساله است ، ۱۳ساله‌ای که راه نمیرود،فقط میله‌ی تخت را میگیرد و سرپا می‌ایستد و دست‌هایش را به سمت هرکس که رد میشود دراز میکند که بغلش کنند. و فقط میتواند با دهانش صدای اعو در بیاورد . او هم آنقدر این کلمه را تکرار میکند و روی تخت می‌ایستد تا بمیرد . 

همزمانش کودک روی تخت کناری دستم را میگیرد ، می‌خواهد بغلم کند. دست‌هایش را دورم حلقه میکند و پشتم را نوازش می‌کند ... نمی‌دانم چند ساله‌است ، کوچک است ، اندازه‌ی بچه‌های دوساله‌ی عادی،راه نمی‌رود ، حرف نمی‌زند،هیچ کاری نمی‌کند ، فقط منتظر می‌ماند که بمیرد

سی تخت ، سی شکل مختلف از درد در سه ردیف موازی کنار هم قرار گرفته‌اند .سهم تمام‌شان از زندگی این است که به دیوارهای اطرافشان خیره‌شوند و آنقدر بیدار شوند و بخوابند تا سر آخر ، بمیرند.


 

۱ نظر
پاییز
۰۹ مهر ۰۰:۲۷
سلام.اینجا کجا بود؟

پاسخ :

سلام ،
مرکز نگه‌داری کودکان عقب‌مانده‌ی ذهنیِ زیر ۱۴سال 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان