تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

هیچی



همه چیز غمگینم میکند ، نه که بخواهم این غمگینی را نشان کسی بدهم ، اما همه چیز چیزی را درون من از بین می‌برد ! دارم آرام آرام و ذره به ذره تمام می‌شوم ، نمی‌خواهم منتظر هیچ چیز باشم ، نمی‌خواهم منتظر هیچ‌کس باشم ،نمی‌خواهم فکر کنم اتفاق خوبی پیش رویم قرار دارد ، از امیدواری خسته‌ام . از فردا روز بهتری‌ست خسته‌ام،  من خالی‌ام ، از درون خالی و تهی‌ام . آرزوهایم را گذاشته‌ام برای بعد، چراغ‌های امیدواری وجودم یکی یکی خاموش شده‌اند، در خیابان‌ها از همه‌جا بیشتر غمگین می‌شوم ، حتی بوق زدن ماشین‌ها برای من غمگین است .. من حالم بد..نه من حتی حالم بد هم نیست . من خالی‌ام ، و دارم روز به روز خالی تر می‌شوم،از تلاش ، از دوست داشتن ، از مزه‌ی چیزهای خوب را چشیدن ، از اینکه برای یک ثانیه حس کنم چه دختر خوشبختی هستم ... دارم خالی می‌شوم ، از هرچیزی که یک انسان را برای زندگی مشتاق می‌کند 
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان