تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

رفاقت


با خودم فکر میکند مهم نیست که فلانی با من چنین رفتاری دارد یا فلانی از من دلخوشی ندارد چون دوستی دارم که در همه حال برایم رفیق میماند ، بعدتر که ساکت می‌شوم و با خودم رو راست می‌شوم و دست از شیره مالیدن سر خودم برمیدارم،یادم می‌آید که همچین شخصی وجود ندارد ، کسی نیست که واقعا رفیقم باشم ، و این لحظه که می‌فهمی حقیقتا تک افتاده‌ای ، لحظه‌ی دردناکی‌ست !

و چقدر بد است که بخاطر فرار از تنها ماندن و مقبول بودن بخواهیم نقش بازی کنیم ، چقدر بد است که همینجوری که هستی دوستی نخواهی داشت . و چقدر بد است که حقیقتت خریداری ندارد.

۵ نظر
ستاره
۰۸ مرداد ۱۵:۴۳
بیخبر نذاری بری!!!

چرا آدرس رو عوض کنی دخترِ حوا؟!

هرچند این حق هر نویسنده ی وبلاگی هست که هر طور دوست داری نسبت به وبلاگش عمل کنه.. ولی چون خودم هکم وبلاگ نویسم.. حس خوبی به آدرسی که الان هست دارم.. قبلا یک بار آدرس وبلاگم رو عوض کردم و دیگه نتونستم به دستش بیارم. خیلی براش غصه شدم.. کاش بتونی آدرس رو عوض نکنی .. ولی خب اگر حالت رو بهتر میکنه تصمیم با خودته!

پاسخ :

برات کامنت می‌ذارم ادرس رو،
شاید مسخره باشه ستاره ولی همه‌چیز این روزا غمگینم میکنه ! حتی اینجا و این اسم و ادرس 
خیلی چیزا رو از اول مرداد تغییر دادم اینجا هم یکی از همون چیزا. وقتی تغییر یچیزایی دست ادم نیست دست میزنه به تغییر چیزای دیگه که شاید کارساز باشه ، شاید حالشو خوب کنه 
ستاره
۱۷ مرداد ۰۹:۳۲
درسته.. میفهمم چی میگی... 

شاید همین تغییرای کوچیک مقدمه ی تغییرای بزرگتر و قشنگتر باشه.. کسی چه میدونه؟

پاسخ :


تغییرا تحمل روزمره‌رو واسه ادم اسون تر می‌کنن
ستاره
۰۳ شهریور ۱۴:۰۹
این همه بخونی.. این همه ریاضت بکشی.. این همه رنج ببری که تهش بفهمی آدمیزاد همیشه تنهاست.. و هی بخواهی قبولش نکنی.. هی بخواهی دربه در عشق باشی تا بیاد و تنهاییت رو از بین ببره و بعد بفهمی عشق تنها ترت میکنه.... 
آخدا... توئی که تنهایی برازنده ی توئه.. بیا دست از اثبات این همه تنهایی برای انسان بردار..... 

پاسخ :


هنوز گاهی ، فقط گاهی حس می‌کنم که عشق میتونه حالمو بهتر کنه و این بهتر کردنش همیشگی باشه .. ولی هی به خودم میگم نه ! یه نه قاطع و بلند و خشن که یادم بمونه تنهایی ابدیه ! ولی چرا باز گاهی دلم میخواد کسی باشه ؟ کسی که دستاش قفس نیست ...
ستاره
۰۳ شهریور ۱۴:۱۲
خیلی وقته دلم میخواد کلیدر رو بخونم.. هنور نتونستم... 
ولی توی این دو سه هفته.. دوتا کتاب خوندم.. که میتونم بگم یکیش از بهترین کتابایی بود که توی عمرم خوندم.. 
ملت عشق.. قبلا که اسمش سرزبونها افتاده بود خیلی مقاومت کردم.. گفتم اینم مثل قهوه ی آقا نویسنده و خیلی از کتابای دیگه فقط با رابطه و حواشی روی زبونها افتاده.. این هفته نقد ملت عشق رو استاد گذاشت و بخش از نقد رو سپرد به من.. منم برخلاف همیشه که کتابهایی که میخونم رو با عشق انتخاب میکنم.. خوندن این کتا 500 صفحه ای شده بود تکلیف. ولی بعد شروع فهمیدم کائنات توی بهترین لحظه منو با این کتاب رودررو کرد.. فوق العاده است دختر حوا.. حتما بخونش.. 

پاسخ :

نمیدونم چرا رغبت نمیکنم ملت عشق رو بخونم ، اینهمه همه گیر شدنش ، و شنیدن تعریفش از زبون آدم‌هایی که شخصیت و سلیقشون باب میلم نیست منو نسبت به خوندش بی علاقه کرده ، ولی به خاطر تعریف تو ، باید تجدید نظر کنم و بخونمش:)
ستاره
۰۳ شهریور ۱۴:۱۶
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند.. 

چون جایِ دیگری غرقیم.. 

نمیدونم چرا یاد آهنگ بیکلام وال غمگین افتادم.. حتما گوش دادیش... والی که توی دریا به خاطر بالاتر بودن فرکانس صداش باقی نهنگا تنهاش گذاشتن.. و اون وال غمگین وسط اقیانوس تنها زندگی میکنه.. 

شاید علت اینکه آدما بعد کلی ریاضت به این نتیجه میرسن که آدمیزاد تنهاست همینه.. تا وقتی از خودت و جهانت شناخت نداری غرق ظاهری.. بعد که غرق میشی توی بطن انسان و جهان و رابطه و احساس و خدا و رنج و رنج . رنج... تازه میفهمی تنهایی .. از اول تنها بودی.. ولی همچنان مقاومت میکنی.. مقاومت می کنیم.. 

پاسخ :


مقاومت میکنی و هی میخوای با وارد کردن آدم‌های مختلف به خودت ثابت کنی که دیدی اشتباه میکردی؟ نتیجش اما اینه که هربار غمگین تر و شاید با علاقه تر به پیله‌ی تنهاییت برمیگردی ... 
چند وقته دارم رو خودم کار میکنم که هیچ وقت به هیچ ادم و دوست و اشنایی اونقدر نزدیک و صمیمی نشم که فکر کنم میتونه تنهاییم رو ازم بگیره ، یعنی پیش فرض تنهایی همیشه یادم هست .. اینجوری انتظاراتم از ادم‌ها و به طبع زخم خوردن ها کمتر میشه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان