تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

انسان در جست‌وجوی معنی


دکتر جولسون ، استاد روانشناسی دانشگاه جورجیا ، ضمن مقاله‌ای درباره‌ی لوگوتراپی* یادآور می‌شود که«فلسفه‌ی کنونی ما درباره‌ی بهداشت روان بر این پایه استوار شده است که مردم باید شاد و خوش‌حال زندگی کنند و غم و اندوه نشانه‌ی ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است . این اعتقاد و نظام ارزش‌ها ، باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتناب ناپذیر دارند مسئول بداند.زیرا این شیوه‌ی اندیشه موجب می‌شود که افراد دردمند به خاطر اینکه شاد نیستند، اندوهناک‌تر نیز بشوند .» این خانم در مقاله‌ای دیگر یادآور می‌شود که «شاید لوگوتراپی این ویژگی بیمارگونه‌ی حاکم بر فرهنگ کنونی امریکا را باژگون کند ، تا کسانی که قابل درمان نیستند و رنج می‌برند فرصتی بیابند بجای اینکه از دردهای خود بنالند ، به آنها ببالند ، زیرا اینگونه بیماران فعلا نه تنها غمگین و اندوه‌ناکند ، بلکه بار این اندوه را نیز به دوش می‌کشند که چرا شاد نیستند.»


کتاب انسان در جست‌وجوی معنی - ویکتور فرانکل - ترجمه‌ی نهضت صالحیان و مهین میلانی / صفحه‌ی ۱۷۴


*معنادرمانی 

۵ نظر
محدثه //
۲۵ تیر ۰۸:۲۴
یکى از کتاباى پرفروش مغازه بود.. ازینا که یهو همه واسش میان و موجودى مغازه رو صفر میکنن :d مثل ملت عشق.. ولى خب ملت عشق هنوزم مشترى واسش هست اما این کتاب یهو موند.. الان چند هفته ست کسى به ٤جلد باقى مونده دست نزده! اینجور کتابا همیشه واسم عجیب بودن و اینکه نمیدونم چرا جذبم نمیکنن که برم سمتشون..
شما دوسش داشتى؟ کتاب خوبى بود؟

پاسخ :

این کتابو مامانم سال ۸۱ خریده بود و تموم این مدت طرح جلدش و اسمش توی کتابخونه جذبم کرده بود . 
راستش منم اهل کتابای روانشناسی و اینایی که میخوان به زور خوشبینی بچپونن تو وجودت نیستم ! و حتی اصلا حس و حال کتابایی که یهو همه طرفدارش میشن مثل همین ملت عشق رو ندارم. این کتابم چند ماه پیش خوندم ولی دوستش داشتم . از اینکه داستانی که توش روایت میشد واقعی بود و اینکه خوشبینی های الکی بهت نمیداد و اینکه مثل خیلی از کتابهای روانشناسی عامه پسند و دم دستی نبود رو دوست داشتم . 
محدثه //
۲۵ تیر ۱۷:۱۰
آقا یهو دلم خواست مامانت و کتابخونه شون رو ببینم! دلیل دارما ولى نگمش :d 
آفرییین، دقیقا... منم ازین کتابا خوشم نمیاد..واقعا همین حس بهم دست میده که یه چیزى رو به زور میخوان درونت ایجاد کنن، به زووووور..
حالا که این چیزا رو شنیدم، دلم میخواد بخونمش.. داستاناى واقعى واسم جذابیت خاصى دارن.. مرسى :)

پاسخ :

 :)) 
خب دلیلتو میگفتی بدونم، مشتاق شدم =)

امیدوارم اگه خوندیش ، خوشت بیاد که رو سفید شم ؛)
محدثه //
۲۶ تیر ۱۴:۳۸
دلیلم... راستش احساس کردم شخص کتابخون و با اطلاعاتى هستن.. کسى که سال ها پیش که اصلا کسى دنبال کتاب روانشناسى نبود و به قولا خوندنش مُد نبود، این کتاب رو داشتن و خوندن. خیلى از آدماى کتابخون خوشم میاد. توى مغازه وقتى همچین کسایى رو میبینم، به معناى واقعى، لذت میبرم و دوس دارم باهاشون صحبت کنم ^_^
عزیزم، انشالله همیشه رو سفید باشى :*

پاسخ :

ممنون از لطفت :)
البته بیشتر کتاب خوندنای مامانم واسه دوران مجردیشه و کتاب‌هایی هم که داره اکثرا قدیمین و این سال‌ها کمتر کتاب می‌خره .

ممنون ، تو هم :)
محدثه //
۲۸ تیر ۰۰:۰۵
قربان شما..
سلام برسونید :d 

پاسخ :

بزرگیتون میرسه =)
ستاره
۳۱ تیر ۰۹:۴۹
این کتاب فوق العاده است... 

پاسخ :


اره :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان