تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

ای جا‌ده‌های گمشده در مه



کتاب‌های نخوانده‌ی توی کتابخانه‌ام و لیست بلند بالای کتاب‌ها در نُت‌های گوشی ام را نگاه میکنم و توی دلم قند آب می‌شود که فردا درس خواندن‌های خشک و بی انعطاف برای امتحان‌هایی بی انعطاف تر و گرفتن نمره برای رقابت‌هایی بی‌اهمیت و به غایت بی‌ارزش تمام می‌شود و می‌توانم روی تختم دراز بکشم و از تمام زشتی‌ها و سیاهی های این جهانِ تباه به آغوش بی‌دریغِ کلمات پناه ببرم ! از فردا فقط کتاب است و گیتار ... 


پ‌نوشت : مامان پنج‌شنبه یه عمل داره و البته که نمی‌تونم حتی یک‌هفته رو بدون نگرانی سپری کنم ! این روزها مامان رو نگاه میکنم و توی دلم می‌گم : « سلامت همه آفاق در سلامتِ توست/به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد » و گریه‌ام میگیره ، من این‌روزها با هرچیزی گریه‌ام میگیره و هیچ‌وقت فکر نمیکردم کسی که توی تاکسی زمانی که‌ از رادیو آهنگ ماه عسلِ پاشایی پخش میشه و زیر عینک آفتابی اشک‌هاش رو پاک می‌کنه من باشم !! چه بهم ریخته‌اند این روز‌ها ، چه نا‌آرام‌اند این‌روزها ... چه بهم ریختم این‌روزها ..

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان