تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

وقتی میخوای با دیوارا حرف بزنی و ممکن نیست

حالا دیگه از دست هیچ ترکیب گیاهی آرامبخش و ترکیب های شیمیایی و  ضد افسردگی های سه حلقه ای کاری برنمیاد . حالا دیگه ته سیاهیه! که برمیگردی به عقب نگاه میکنی سیاهه،جلوت سیاهه ، فقط سیاهه . حالا فقط تنهایی و تنهایی و تنهاییه و این تنهایی چقدر فرق داره با اون تنهایی که سوژه ی نوشته های همه شده . حالا من موندم و یه دنیا حس بد روی دستم که نمیدونم باید چیکارشون کنم .

ادم باید با خودش کنار بیاد ، اینجوری نمیشه ، اینجوری هر حرفی هر نوشته ای هر چیزی فقط زر مفته ! هیچی واقعا دردی ازت دوا نمیکنه ... واقعا هیچ دردی ... این روزا میگذرن و این طعم زهرمار و این حال های بد حتی، ولی مگه میشه فراموش کرد که مردی تا بگذرن؟مگه میشه؟؟

 

 

اتفاق خوب- هادی پاکزاد
آهنگ هزار بار پلی شده ی این روزهام   

 

 

 

 

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان