تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

بخشِ فکِ فامیل


شوهرعمه‌ام که قد یک بشکه ی چهارصد کیلویی است،دیروز بعد از سه یا چهار سال

من را دیده و نگفت چقدر بزرگ شدی،نگفت چه کار میکنی،اصلا نگفت چه خبر که من

همان پاسخ تکراری از سرا وا کن "سلامتی" را بدهم !

یک راست توی صورتم زل زد و تمام تاسف عالم را ریخت توی نگاهش و گفت:

 "چرا انقدر لاغری !!  تو میدونی لاغری رو تمام سیستمای بدن اثر داره؟

  همه رو نابود میکنه ؟سیستم ایمنی و فلان ؟؟؟"

به شوهر عمه ام لبخند زدم و بهش یاد آوری نکردم مضرات چاقی برای بدن بیشتر از لاغری‌ست .

به شوهر عمه ام لبخند زدم و بهش نگفتم درجایگاهی نیست که راجب سیستم

ایمنی حرف بزند وقتی تمام اطلاعاتش از علم پزشکی در آدالت‌کلد و آترواستاتین خلاصه می‌شود.

به شوهر عمه ام لبخند  زدم و بهش نگفتم که شما هم ابعادت شبیه پاندای کونگ‌فو کار شده.

چون شوهر عمه ام بزرگتر است و احترام بزرگتر حتی بزرگتر بی فکر هم واجب !!

۱ نظر
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان