تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

ببین و بگذر

گاهی آدم یه نفرو میبینه و با خودش میگه این آدمیه که میتونه بهت حس خوبی که گم کردیو بده ! ولی مطمئنی که این اولین و آخرین باره که این آدمو میبینی ! و این خودش یه نعمت بزرگه ، چون هروقت که به اون آدم فکر میکنی ، حس خوبی بهت دست میده 

حالا اگه قرار بود مدام ببینیش، پیگیر کاراش شی و بخوای ازش چیزی بفهمی ، اون اتفاقی میوفته که همیشه بعد از نزدیک شدن به آدما میوفته ! گند زدن به رویات و تصورت !

بنابراین بعضیا خوبن

نه واسه دوستی نه واسه همیشگی بودن 

فقط واسه اینکه برای چند لحظه حس دوست داشتن رو  درونت از خواب سنگینی که رفته بیدار کنن !

پی‌نوشت:کشف کردن همه ی آدما و درآوردن بیوگرافیشون کاری بوده که هیچ وقت بهش علاقه نداشتم ! و از این بابت خوشحالم .

پی‌نوشت دو: نوشته شده جلوی گاز حین انتظار برای جوش اومدن اب برای درست شدن رفیق شفیق گرسنگی‌های بی موقع : نودل !! و درحال فکر کردن به شخصی که از محدود حس‌های خوب امروز بود ! ممنون ازش به هرحال . 

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان