تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

میشنوم طنین تنت میآید از تهِ ظلمت

سرم را انداخته ام پایین و خسته تر از همیشه منتظرم که برسم خانه ، حوصله ی راننده تاکسی ها را نداشته ام و خواستم که پیاده برگردم خانه ، حوصله ی آدم های توی خیابان را ندارم و سرم را انداخته ام پایین ، حوصله ی آدمی که توی مغزم هی حرف میزند را ندارم و مثل همیشه برای اینکه صدایش را نشنوم هدفون انداخته ام توی گوشم و صدایش را بلند کرده ام ، او اما صدایش از همه ی آهنگ ها بلند تر است ، او اما صدایش از همه ی خواننده ها واضح تر است ! ابی توی گوش هایم میگوید : شبیه یه تنهاییِ واقعی تو فصل بهارم گلِ کاشیه ،میخوام حس کنی درد این آدمو ، که از متن رفته توی حاشیه! آدم توی مغزم دارد یادم میاورد که شبیه تنهایی واقعی بودن یعنی چه !


پی نوشت : عنوان شعری از م‌. مختاری :

نزدیک شو اگرچه مدارت ممنوع است ،

میشنوم طنین تنت میآید از ته ظلمت 

و تارهای تنم را متاثر میکند 

شاید صدا دوباره به مفهومش باز گردد 

شاید همین حوالی جایی 

در حلقه ی نگاهت قرار بگیرم .


۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان