تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

انگار که همه چیز قبلا یه بار اتفاق افتاده باشه

دیگه زده زیر دل ، 
دوست داشتن هاتون و هنری بودن و مهربون بودن و بامزه بودن و شاعر بودن و کتابخون بودن و روشنفکر بودن و حتی حتی هم نوع دوستیتون و کمک کردنتون به زلزله زده ها . 
دیگه همه چیزتون میزنه زیر دل ،
یجوری که آدم اگه بخواد هم نمیتونه باور کنه .
البته که من غیر عادی‌ام ، وگرنه عقل جمعی که اشتباه نمیکنه !(اینو یبار یکی از استادا گفته بود!!)
حالا هم من غیر عادی چراغ اتاقشو خاموش کرده و داره با صدای بلند فرهاد گوش میده :
«تو هم مومن نبودی
برگلیم ما 
و حتی در حریم ما 
ساده دل بودم که میپنداشتم 
دستان نا اهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد 
تو هم از ما نبودی .»
و خوشحاله از اینکه جدیدا یاد گرفته آدم‌های سرتاسر تظاهر اطرافش رو باور نکنه 
خوشحاله از اینکه داره تمرین میکنه تو صورت دنیا آدامس خرسی باد کنه !
«تو هم با من نبودی یار 
ای آوار 
ای سیل مصیبت بار ....»
۱ نظر
پرهـ امـ
۲۶ آبان ۲۳:۰۶
خوشحاله از اینکه داره تمرین میکنه تو صورت دنیا آدامس خرسی باد کنه !!!

:)))

پاسخ :

داره تمرین میکنه :))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان