تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

و شب هنوز هم گویی ادامه ی همان شب بیهوده است *

یعنی قشنگ به جایی رسیدم که تموم کسایی که برام عزیز بودن رو هی با حرفام ناراحت میکنم، هی باهاشون جرو بحث میکنم ، هی تن صدام از دستم در میره ، وسطاش هم یهو به خودم میام و فکر میکنم که میدونی اگه اینم از خودت برنجونی میشه چندمی؟ یا یچی میخوره وسط مغزم که : اگه اینم دیگه سراغت نیاد و این دایره ی روابطتت که با  سرعت کوچیک و کوچیک تر میشه ، به هیچ برسه چی؟ در نتیجه سکوت میکنم ، یا اخرش مجبورم از طرف عذر خواهی کنم ، حتی از ترس تنها نشدن اگه تقصیر من نباشه هم مجبورم بگم که متاسفم که اینجوری حرف زدم :/ حالم از این شخصیت ترسو و عصبی خودم که یجورایی در تناقضن باهم و هی گند میزنن بهم میخوره ! دلم میخواد که وسط داد و بیداد های مدام اینروزا و اعصاب خوردم یکی بزنه تو گوشم ! اره واقعا لازم دارم یکی بزنه تو گوشم و بعد بگه بفهم که یه روز همه چیز درست میشه! الان که اینو گفتم یهو بغضم گرفت چون با خودم فکر کردم که این که انقد اینروزا عصبی ام و زود جوش میارم در حالی که شخصیت واقعیم اینجوری نیست نشونه ی اینه که چقدر همه چیز داره بد پیش میره ، چقدر چی فکر میکردم و چی شده ! و واقعاااا چقدر همه چیز یهو از دست من در رفت ! که من الان معلوم نیست واسه انتقام از کی میخوام انقدر به همه بتوپم ... فک کنم بازم نتونستم منظورمو درست بگم !

*عنوان از فروغ 

۱ نظر
ستاره
۲۸ شهریور ۰۰:۲۵
و شب هنوز هم گویی ادامه‌ی همان شب بیهوده است...


رفتارت خیلی هم طبیعیه. گاهی تنها شدن بهتر از حفظ خیلی از رابطه‎‌هاست. 

پاسخ :

کاش ادم میتونست تنهایی دووم بیاره و هیچ وقت منتظر دوست داشته شدن از هیچ کس نباشه 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان