تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

از فاصله ها به من گوش کن

اینجا را یادم نرفته ، یادداشت های گوشیم رو یادم نرفته ، حتی سررسید سبز توی کمدم رو هم یادم نرفته . ولی دستم به نوشتن نمیره این روزها. میلی برای حرف بودن هم نیست این روزها . دیدی گاهی پتانسیل یه چیزی رو داری ولی چون شرایط به مرادت نیست حستو سرکوب میکنی؟ اینجوریم این روزها. سکوت رو تمرین میکنم ... حرف هام رو برای گوش شنواتری ذخیره کردم شاید !


۳ نظر
محدثه //
۲۰ تیر ۱۲:۵۰
کلا همه وبایى که دنبال میکنم، به همین حال و روز دچار شدن!!
همه روزه ى سکوت گرفتن...
چرا خب :(

پاسخ :

نمیدونم ! شاید واسه اینه که میفهمی بعد از مدت ها گفتن دردی ازت دوا نشده ! شاید از نوشتن ناامیدم یجورایی !

مهندس .میم
۲۰ تیر ۱۳:۴۵
بودن ی گوش شنوا که بتونی هرچیزی رو همون جوری ک هست براش بگی،ی نعمت بزرگه.

پاسخ :

شاید بزرگترین نعمتی که میشه به یکی در  طول زندگیش داد :)

و این جمله ی داستایوفسکی : دلم میخواهد حداقل یکنفر باشد که من با او از همه چیز همانطور حرف بزنم که با خودم حرف میزنم ...

dastamo begir
۲۱ تیر ۰۱:۰۲
هر چه دل تنگت می خواهد بگو ...

پاسخ :

:)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان