تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

ای روزهای خوب که در راهید؛

سهیل نفیسی داره تو گوشم میخونه :

«من بهارم تو زمین 

من زمینم تو درخت 

من درختم تو بهار

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه »

فکر میکنم دوست داشتم که کسی بود که این جمله ها رو این وقت شب براش بفرستم ، بیشتر دوست داشتم کسی بود که لیاقت شنیدن این جمله هارو داشت .

بعد یادداشت های گوشیمو باز میکنم و مینویسم : بالاخره ما نیز روزی به دلخواه خویش زندگی خواهیم کرد، شکل یه برگ تازه جوونه زده هم میذارم اخر جمله .

به جمله نگاه میکنم و لبخند میزنم ، یه لبخند از ته دلم ، به لبخند واقعی واسه آدمی و آرزوهای دور و دیرش:)

سهیل نفیسی داره میگه :

«تو بزرگی مثل شب 

خود مهتابی تو اصلا 

خود مهتابی تو»


۱ نظر
ستاره
۰۵ مرداد ۲۳:۲۱
من ابن شعر رو عاشقم دختر حوا... 

من بهارم تو زمین... 

پاسخ :

از اون شعرهاییه که ادم رو به عشق امیدوار میکنه :) حتی اگه مدت ها باشه دیگه ازش انتظاری نداشته باشی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان