تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

بانویِ جان ... بانویِ دلتنگ

 

 

بیش از اینها آه آری

 

بیش از اینها میتوان خاموش ماند

میتوان ساعات طولانی

با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت

خیره شد در دود یک سیگار

خیره شد در شکل یک فنجان

در گلی بیرنگ بر قالی

در خطی موهوم بر دیوار

میتوان با پنجه های خشک

پرده را یکسو کشید و دید

در میان کوچه باران تند میبارد

.

.

.

میتوان برجای باقی ماند در کنار پرده

 اما کور اما کر.

میتوان فریاد زد با صدایی سخت کاذب سخت بیگانه:

دوست میدارم.

میتوان با زیرکی تحقیر کرد

هر معمای شگفتی را

میتوان تنها به حل جدولی پرداخت

میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت

پاسخی بیهوده

اری پنج یا شش حرف

میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب

حاصلی پیوسته یکسان داشت

.

میتوان چون اب در گودال خود خشکید

.

.

.

میتوان همچون عروسک های کوکی بود

با دوچشم ششه ای دنیای خود را دید

.

.

.

میتوان با هر فشار هرزه ی دستی

بی سبب فریاد کرد و گفت :

 آه ، من بسیار خوشبختم !!!!

 

فروغ فرخزاد .

پ.نوشت 1 : با صدای خودش ، پیشنهاد میشه شدیدا

پ.نوشت 2 : ...

 

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان