تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

ما برای کی داریم زندگی می‌کنیم؟

امروز وسط بخش ، وقتی دست مریض رو گرفته بودم و داشتم آنژیوکت رو وارد رگش میکردم ، و اون داشت درد میکشید، اونور تر یه خانومی بی دلیل داشت گریه میکرد و اتاق بود عرق و ادرار میداد ، دلم خواست برم آموزش و انصراف بدم ، بدون اینکه به کسی توضیح بدم بدون اینکه کسی توبیخم کنه ، دلم خواست انصراف بدم چون حس کردم اصلا دلم نمیخواد یه روز دیگه وسط اجتماع دکترها و پرستارها و بیمارها باشم !

۳ نظر
احسان .م
۲۱ اسفند ۲۱:۲۱
از دو تا شغل اصلا خوشم نمیاد،پزشکی و آرایشگری،حالا این دوتا بهم ربط چندانی هم ندارند :))

پاسخ :

رشته ی من پرستاریه البته ،
ولی منم بدم میاد ، تو کشوری مثه اینجا ، از تمام این شغلا بدم میاد
احسان .م
۲۳ اسفند ۱۷:۱۵
پرستاری،شغلی که اعصاب فولادین میخواد.
بالاخره روزی میاد که این کشور درست شده باشه.

پاسخ :

امیدوارم به عمر ما قد بده که ببینیم اون روز رو ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان