تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

کاش در را باز می‌کردی ، وقتی از جهان به تو پناه آورده بودم

 

دوستم را دیدم که بعد از عشق عجیب و غریب و رویایی با شوهرش هنوز ۶ماه از ازدواجش نگذشته، غمگین و مردد، پر از گلایه از زمین و زمان . و حالم داشت بهم میخورد و فکر کردم چقدر مسخره‌ است که ادم تا وقتی هنوز بزرگ نشده و انقدری به بلوغ نرسیده که حتی شکستن ناخنش را به شانس و تقدیر ربط ندهد ازدواج کند. وقتی دیدم بعد از چند ماه انقدر دچار روزمره و چه کنم چه کنم و شکوه و گلایه‌ست سر درد گرفتم ، قبلا هم فهمیده بودم دیگر با دوست صمیمی‌ام حرف مشترکی نداریم اما خب ، وقتی تنهایی به شکل بی رحمانه‌ای به ادم فشار بیاورد ، به هر دری میزنی که گوشی برای شنیدن پیدا کنی، و هی به خودت و ادمهای اطرافت فرصت دوباره میدهی!

این روزها یک مرده ی متحرکم . تمرکز برای هیچکاری ندارم. هرچقدر لیست کارهایی که باید انجام دهم بیشتر میشود،بیشتر هیچکاری نمیکنم و میخوابم . زندگی به شکل مائوسانه‌ای پیش میرود، و من فکر میکنم اینهمه غم برای یکبار زندگی زیاد بود. ما چطور میتوانیم روح‌های پاره پاره شده‌یمان را دوباره بهم وصله بزنیم ؟ چطور میتوانیم سالهای بعد، این روزها را بخاطر بیاوریم و برای جوانی تباه شدیمان، عاشقی‌های نکرده‌یمان، و تمام این چیزها اشک نریزیم؟ 

 

«بیا و مرا ببر

دیگر نه آفتاب گر گرفته زبانم را روشن می‌کند

نه بال‌ بال شب‌پره‌ای جانم را می‌شکافد

و نه شبنمی در قلبم آب می‌شود

بیا

دستم را بگیر

و خرده ریز این کلمات تباه شده را از پیشم جمع کن» 

شمس لنگرودی

 

عنوان از معین دهاز

۰ نظر

که پریشانی این سلسله را آخر نیست

یه جمله‌ای هم بود که نه یادمه از کی بود و نه درستشو یادمه ، هرچقدرم گوگلش میکنم پیداش نمیکنم

اینروزا همش با خودم تکرارش میکنم

مفهومش این بود 

ما نه تنها زندگی نکردیم

بلکه هیچ چیز هم در برابر از دست دادن زندگی به دست نیاوردیم .

۰ نظر

دلگرمی‌های که نداریم

 

چقدر شهر امشب غمگین بود . خیابان‌های خلوت ، داروخانه‌های پراز جمعیت ، مردمی که میپرسیدن ماسک n95 دارین؟ نه تموم کردیم ، چقدر این سالها غم وقت و بی وقت بساطشو گوشه گوشه ی این کشور پهن کرد. بی اینکه ما و عمرمون برای چیزی یا کسی اهمیت داشته باشه!

کاش چیزی بگین . مدت‌هاست دلم میخواد که با کسی حرف بزنم. امروز از خودم پرسیدم آخرین باری که نشستم و با کسی یه گفت و گوی لذت بخش داشتم کی بوده؟ و جواب این سوال رو یادم نمیاد.

۰ نظر
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان