تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

فراموش کارانِ دوران

امروز توی تاکسی ، صدای خانمی که دو نفر اونور تر ازم نشسته بود و داشت با موبایل حرف میزد رو که شنیدم ، هی با خودم فکر کردم چقدر این صدا واسم اشناست !!! من این لحنو کجا شنیدم ؟؟
تا وقتی که داشت پول رو به راننده میداد ، از نحوه ی کرایه دادنش و کلاس کاریش - متاسفانه یا خوشبختانه همونجور که تو چندین پست قبلی گفتم به این مقوله خیلی اهمیت میدم ، یه جور شخصیت باکلاس و باپرستیژ-
فهمیدم کیه ! معلم ریاضی دوم راهنماییم . از همون لحظه تا حالا دارم فکر میکنم که اسمش چی بود ؟ ولی یادم نمیومد ، و این درحالیه که یه زمانی بهترین معلمم بود و خیلی دوسش داشتم .
بعد فکر کردم چند سال دیگه ، چهارسال،پنج سال،ده سال دیگه ، چی به سرمون میاد که اسم ادمهایی که امروز دوسشون داریم رو فراموش میکنیم ؟ چیزایی که این روزا برامون انقد مهمه ، چی میشه که تبدیل به هیچی میشن !

۰ نظر

پوف !

خب ، به هرحال تو زمانه ای زندگی میکنیم که طرف از حقوق شهروندی صحبت میکنه درحالی که هنوز نمیدونه که نباید قاشقی که از دهنش در اورده رو بزنه تو کاسه ی خورشت یا سالاد یا هر چیزی که برای استفاده ی جمعه ! در حالی که این از ابتدایی ترین مراحل احترام به حقوق دیگرانه !

پ‌نوشت: وقتی هم بهشون میگی میگن وای چقد وسواس داری ، انقد مثبت نباش :/

۲ نظر

من به یک نفر از فهمِ اعتماد محتاجم !

من میبازم ، من خورد میشم هر روز ، توی خودم

من هرروز که چشمانم به اینه میخورد خورد میشوم ، هر روز که چشمم به دست هایم میخورد خورد میشوم .

من هر روز ، چند بار ، چندین هزار بار میمیرم و خورد میشوم و خودم را میگذارم دم در !

من هر ساعت ، چندین بار تمام زندگی ام و عقاید و افکار و انسانیتِ بیخود خودم را بالا میآورم .

با سرعت 1000 کیلومتر بر ساعت به نابودی نزدیک میشوم .

به اینکه :

هی ، راستش رو بخوای تو هیچی نیستی !

تو، تو یه احمق جامع و کامل هستی

تو و عقایدت یه اشغال به تمام معنایین

تو اشتباهی ، همه ی مردم درستن

انقدر گه زدی به زندگیت که تمامش بو گرفته .

راستش

من همین الان ، همین الان دوباره یادم امد که به هیچ دردی توی زندگی ام نخوردم و مطلقا به هیچ چیزی که دوست داشته ام نرسیدم .

همین الان دوباره یادم امد که یکی باید بیاید به من یاد اوری کند تو به اندازه ی کافی خوبی ، درسته که با این خطوط قرمزی که برای خودت مشخص کردی گند زدی به جوونیت ولی خب ، واقعا خوبی .

یادم امد که بطری انگیزه ام خالی شده و یکی باید بیاید و از من تعریف کند ، از من و حرف ها و افکارم ... از من که توی 21 سالگی به اندازه ی یک ادم 70 ساله غم ریخته توی قلبم

و بگوید :  اصلا گور بابای تمام انهایی که هر روز با حرف ها و حرکات و کارهایشان میرینند توی حالت ، من هستم !

پی.نوشت : عنوان از سید علی صالحی ست

پیشنهاد : آهنگ شال _ از گروه The Waysِ سابق یا همان کاوه افاق


۱ نظر

از چشم هایی که هیچ وقت به شما خیره نمیشود

دیروز که وارد باشگاه شدم منشی گفت : عزیزم روز ثبت نامه !

و من تازه متوجه شدم که اول خرداده !

خرداد ، ماه تولدم !

بعد فکر کردم چیزی باید توی دلتان مرده باشد که یادتان برود ماه تولدتان را ، که یادتان برود لحظه شماری کنید برای شب تولدتان ، که از لیست ارزوهایتان بگردید و مهمترینش را برای قبل از فوت کردن شمع کنار بگذارید ! چون ارزوی پارسال و دوسال پیشتان عین یک داغ نشسته وسط سینه یتان ! چون شب تولدت پارسالتان را یادتان نرفته که توی دلتان چه ارزویی کردید و شمع ها را فوت کردید ! پنج دقیقه بعد مهر ابطال اروزی تان را به چشم دیدید !

یک چیزی باید توی دل ادم مرده باشد که آدم دیگر به هیچ مناسبتی ، هیچ ارزویی نداشته باشد

که وقتی غروب توی خیابان صدای اذان را میشنوید ، دلتان بخواهد زار بزنید که چرا ، چرا ارزوهای دل من ، جوانه نزده ، خشک میشوند ؟؟

پی نوشت :

لبخند بزن  و امیدوار بمان ، به روزی که نخواهد آمد .

#معین_دهاز

۰ نظر

به آقای استادـ درس دانشِ خانواده

اقای استادِ ناگرامی ، راستش را بخواهید چندش اور ترین استاد درس های اسلامی ای بودید که تا به حال داشته ام . چون سعی میکردید عقاید کهنه و تعصبی تان را پشت ظاهر مثلا امروزی و حرف های جوان پسندانه پنهان کنید ، اما گاهی که حواستان نبود ، چهره ی واقعی تان را لو میدادید .

مثلا ان روز که داشتید میگفتید خودارضایی حرام است ، اگر روزی دیدید میل جنسی خیلی خیلی در وجودتان غلیان کرد و تاب تحمل و شرایط ازدواج نداشتید ، بروید صیغه کنید !! و پشت بندش هم گفتید که پسرتان در دوران دانشجویی گفته بود که میخواهم یک دختری را برای مدتی صیغه کنم و شما بهش گفته بودید من بهت پیشنهاد نمیکنم اینکار را بکنی اما اگر واقعا میخواهی راهنمایی ات میکنم ! به جای اینکه بزنید توی دهنش ، دلم میخواست دست بلند میکردم و میپرسیدم اگر دخترتان میگفت میخواهم بروم صیغه شوم ، همینجور روشن فکرانه جوابش را میدادید ؟؟

و اینکه دلم میخواست بهتان بگویم خ و د ا ر ض ا ی ی سگش شرف دارد به صیغه و این مسخره بازی ها ! که چرا همیشه میخواهیم با اسم گذاشتن روی کارهای غیرانسانی ، عادلانه جلوه بدهیمشان ؟

و یا روزی که گفتید ، 99% مشکلات در زندگی زناشویی ریشه در بستر دارد . و بقیه ی چیزها که مثلا رفتارش رو نپسندیدم بهانه است !!

میدانید با این حرفتان کل شعور و انسانیت و همه ی ابعاد وجودی انسان را زیر سوال بردید و رسما گفتید که حتی اگر یک احمقـ به تمام معنا هستید ، سعی کنید یک شریک جنسی خوب باشید که طرفتان از شما راضی باشد ! و چقدر دلم میخواست بگویم پس  پ و ر ن ا س ت ا ر ها باید خیلی در زمینه ی زندگی مشترک موفق باشند چون در تامین نیاز های بستر چیزی کم ندارند !!


و یا روزی که از دوبرابر بودن دیه ی مرد به زن حمایت کردید !!

و یا هزارتا رفتار دیگرتان ، که چقدر به زور تحملتان کردم توی کلاس ، چقدر ...

دیروز که گفتید خب امروز اخرین جلسه ی کلاسمان هست ارزو کردم دیگر هرگز نبینمتان ... نه شما را و نه امثال شما را که متسفانه پر کرده اید این جامعه را .

و بیچاره مغز های ما ، که ارام و بی صدا ، به اسمِ درس ها و واحد های اجباری ، توی کلاس های امثال شما ، شست و شو داده می شوند .

۳ نظر

ارزوهای نه چندان بزرگ

داشتم فکر میکردم چقدر دلم میخواد یکی بدون بهانه تمام ۱۰جلد کتاب کلیدرِ محمود دولت ابادی رو برام هدیه بگیره و بگه : «همینجوری بی دلیل،چون دوست داشتی» !

بعضی وقتا اصلا مسئله ی مالیش مهم نیس، فقط دلت نمیخواد یچیزی رو خودت بخری ، دوست داری کادو بگیریش.

۲ نظر

فاصله ... خلأ ... عدم

هر روز که میگذره ، این دلتنگی ریشه دارتر میشه تو وجودم ، و امیدم برای از بین رفتنش کمتر 

تنها اتفاقی که هر روز دائما تکرار میشه همینه ، بقیه ی چیزا شاید یکم متفاوت بشن .

۱ نظر

صرفا جهت ادا

پسرخاله ی من عکس صادق هدایت رو گذاشته رو پروفایل تلگرامش 

ولی کافیه ۳دقیقه ، فقط سه دقیقه با خودش و همسرش هم صحبت بشین تا افکار سطحی و کورکورانه‌شون حالتون رو بد کنه ! و حاضرم قسم بخورم که از صادق هدایت به جز چند جمله ی به کذب نسبت داده شده بهش رو نخونده !

اره ، ما ظاهرامون رو ساختیم ، اما باطنمون،باطنمونه که نابودمون میکنه بس که نم کشیده .

۱ نظر

بردار اون نقابِ ادا رو از صورتت ، پوستت زخمی نشه !

بیایم سعی کنیم از روی کپشن ها و عکس های پروفایل و حتی نظر آدم ها  سر کلاس  به شناختی از عقایدشون نرسیم .

آخ آخ که چقدر ادم ها خوب بلدن ادای چیزی که نیستنو بگیرنا ...

مثلا پسره سر کلاس روانشناسی سر بحثو باز میکنه که اره استاد مفهوم عشق امروزه داره از بین میره ، یا مثلا میگه استاد خیلی ها با تظاهرشون تو رابطه ادمو خسته و بی اعتماد میکنن ، یا مثلا میگه چرا باید ادا در بیاریم ؟؟ بعد میبینی خودش رفته به پنج تا از دخترای دانشکده به طور همزمان پیشنهاد داده که یکی از یکی ادا تر و متظاهر تر :/


یا مثلا یکی پست میذاره با هشتگ صادق خانِ هدایت !! بعد سر حرفش میشینی از سبکی و سطحی بودن افکارش سرگیجه میگیری !!

من واقعا برام سواله خب شما که اینجوری نیستی چرا ادای روشن فکری در میاری ؟؟؟

۱ نظر

بانویِ جان ... بانویِ دلتنگ

 

 

بیش از اینها آه آری

 

بیش از اینها میتوان خاموش ماند

میتوان ساعات طولانی

با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت

خیره شد در دود یک سیگار

خیره شد در شکل یک فنجان

در گلی بیرنگ بر قالی

در خطی موهوم بر دیوار

میتوان با پنجه های خشک

پرده را یکسو کشید و دید

در میان کوچه باران تند میبارد

.

.

.

میتوان برجای باقی ماند در کنار پرده

 اما کور اما کر.

میتوان فریاد زد با صدایی سخت کاذب سخت بیگانه:

دوست میدارم.

میتوان با زیرکی تحقیر کرد

هر معمای شگفتی را

میتوان تنها به حل جدولی پرداخت

میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت

پاسخی بیهوده

اری پنج یا شش حرف

میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب

حاصلی پیوسته یکسان داشت

.

میتوان چون اب در گودال خود خشکید

.

.

.

میتوان همچون عروسک های کوکی بود

با دوچشم ششه ای دنیای خود را دید

.

.

.

میتوان با هر فشار هرزه ی دستی

بی سبب فریاد کرد و گفت :

 آه ، من بسیار خوشبختم !!!!

 

فروغ فرخزاد .

پ.نوشت 1 : با صدای خودش ، پیشنهاد میشه شدیدا

پ.نوشت 2 : ...

 

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان