من میبازم ، من خورد میشم هر روز ، توی خودم
من هرروز که چشمانم به اینه میخورد خورد میشوم ، هر روز که چشمم به دست هایم میخورد خورد میشوم .
من هر روز ، چند بار ، چندین هزار بار میمیرم و خورد میشوم و خودم را میگذارم دم در !
من هر ساعت ، چندین بار تمام زندگی ام و عقاید و افکار و انسانیتِ بیخود خودم را بالا میآورم .
با سرعت 1000 کیلومتر بر ساعت به نابودی نزدیک میشوم .
به اینکه :
هی ، راستش رو بخوای تو هیچی نیستی !
تو، تو یه احمق جامع و کامل هستی
تو و عقایدت یه اشغال به تمام معنایین
تو اشتباهی ، همه ی مردم درستن
انقدر گه زدی به زندگیت که تمامش بو گرفته .
راستش
من همین الان ، همین الان دوباره یادم امد که به هیچ دردی توی زندگی ام نخوردم و مطلقا به هیچ چیزی که دوست داشته ام نرسیدم .
همین الان دوباره یادم امد که یکی باید بیاید به من یاد اوری کند تو به اندازه ی کافی خوبی ، درسته که با این خطوط قرمزی که برای خودت مشخص کردی گند زدی به جوونیت ولی خب ، واقعا خوبی .
یادم امد که بطری انگیزه ام خالی شده و یکی باید بیاید و از من تعریف کند ، از من و حرف ها و افکارم ... از من که توی 21 سالگی به اندازه ی یک ادم 70 ساله غم ریخته توی قلبم
و بگوید : اصلا گور بابای تمام انهایی که هر روز با حرف ها و حرکات و کارهایشان میرینند توی حالت ، من هستم !
پی.نوشت : عنوان از سید علی صالحی ست
پیشنهاد : آهنگ شال _ از گروه The Waysِ سابق یا همان کاوه افاق