ایضاً غم
ایضاً دلتنگی
ایضاً حالِ خراب
ایضاً بی کسی
پن : خیلی خیلی دلم میخواد بیام اینجا و سرخوشانه پست بذارم ، ولی فعلا چیزی نیست جز اینها !
چقدر حرف دارم برای گفتن
و چقدر خودمو سانسور میکنم !
پن : این روزها دیگه کسی از چشمهای کسی چیزی نمیخونه ، این روزها اصلا کسی به چشم های کسی "توجه" نمیکنه !
داشتم فکر میکردم یه صندلی بذارم جلوی در زندگیم و بشینم رفتن آدمها از زندگیم رو نگاه کنم . رفتن اونایی که یجوری اومدن که قرار نبود هیچ وقت برن ، اونایی که میگفتن من که همیشه هستم ،تو بمون ! من دوران دبیرستان یه دوستی داشتم که اتفاقا خیلی تو دوستی مخلص هم بود . من که زیاد اهل من بمیرم تو بمیری نیستم ولی اون بود . میگفت دوست دارم تا اخر زندگی همیشه دوست بمونیم ( ترجیحا از این قولها به کسی ندین چون تجربه ثابت کرده همین قول خودش تاثیری بر کوتاه کردن مدت دوستی داره !) اره داشتم میگفتم ، خلاصه این که دقیقا از بعد تموم شدن دبیرستان من این دوستمو دیگه ندیدم ، میشه نزدیک ۴سال! تولد به تولد به هم پیام میدیم و تبریک میگیم !
یه دوست دیگه ای هم داشتم که سر جریانی که در واقع خودش باید بدهکار میشد ، طلبکار شد و از بهمن ماه تقریبا از اون هم خبری ندارم ! گویا رفت جزو گروه دوستی های تولدی !
کی بود ؟ کی بود که میگفت دنیا جای اومدن نیست ، واسه رفتنه !!؟ راست میگفت ! حیف که اسمشو یادم نیست ، خوب چیزی گفته بود . کی میدونه تا چندسال دیگه چندنفر دیگه از اونایی که قرار بود بمونن از زندگیمون برن و آدم های جدید بیاد جاشون ! گفتم ادم جدید ! امروز که رو اُپن نشسته بودم به مامان که داشت گردو هارو واسه فسنجون له میکرد گفتم: دلم آدم جدید تو زندگیم میخواد ، یجوری همه برام تکراری شدن . با خنده گفتم البته ، ولی راس گفتم ، الانا فقط از زندگیمون آدم میره ، آدم جدید ؟ نه فعلا فقط ریزش داریم .
* عنوان اهنگی با صدای همایون شجریانه ، گوش کنید اگه نشنیدین :)
دیروز که راجب میل به تصاحب کردن آدمها نوشتم ، یه چیز بود که همینجوری از دهنم گذشته بود ، ولی بعدش بیشتر بهش فکر کردم که ببینم واقعا هربار که حس کردم عاشق شدم ، واقعا اون فرد رو برای خودش و چیزی که بود میخواستم ، یا نه برای خودم ، برای نیازی که بهش داشتم ، برای فرار از تنهایی ، برای حس مالکیت یا چی ؟ فکر کردم که ببینم عاشق های اطرافم چی ؟ اونایی که با همن ایا واقعا بخاطر خود یک فرد اونو میخوان یا بخاطر اینکه کسی باشه بهشون سرویس بده ، کسی باشه که تنها نباشن !
این که یه چیز طبیعیه که اول نیاز پیش میاد بعد ادم ارزوی چیزی رو میکنه ، یعنی نیاز به دوست داشته شدنه که باعث میشه حس کنیم باید کسی رو دوست داشته باشیم تا اون این نیازمون رو برطرف کنه !
اصن یه چیز عجیبیه ها ! حالا فکر کن که اصلا این عاشق شدنه درسته ؟؟ ایا این خودش یه نوع خیانت نیست ؟اینی که چون یکی نیازهاتو برطرف میکنه ، باهاش باشی و کم کم فکر کنی که عاشقشی ، وابستگیه ؟ عادته؟شاید عشقه اصن؟
حالا اول چون نیاز داریم عاشق میشیم ؟ چون عاشقش شدیم دلمون میخواد این باهامون باشه ؟؟ چجوریاست واقعا ؟؟
پی نوشت : منو چه به این حرفای پیچیده اخه !! :؟
+ناخن هایم را لاک قرمز جیغ زده ام و حالم دارد از نشاط بیخودی که به دست هایم داده بهم میخورد ، منتظرم خشک شود تا پاکش کنم و همان لاک های تیره را رویشان بزنم .
++مامان میخواهد با پدر بزرگ برود دکتر ، و مثل روزهای دیگر امروز غروب هم در خانه تنها خواهم بود . دوست دارم برنامه ای برای غروبم بچینم ولی گرمای هوا و تغییرات هورمونی مزخرف ، نیرویی فعالیتی جز بطالت را برایم نگذاشته ...
+++دیشب برای سومین بار رمان بوف کور را خواندم و تصمیم گرفتم بگردم و چندتا نقد راجبش بخوانم . که به اسم فیلم هامون برخوردم و تصمیم گرفتم ببینمش ، فیلم به کندترین حالت ممکن در حال دانلود شدن است .
++++ چرا ادم ها میل به تصاحب دارند ؟ مثلا چرا من الان دلم میخواهد کسی را داشتم که فقط برای من بود ؟ برای من وقت میگذاشت ؟ و با من بود ؟ شاید همین علاقه به تصاحب است که باعث میشود فکر کنیم عاشق کسی شده ایم ، و در واقع این تصور عشق چیزی به جز مال خود کردن فردی نیست !
+++++ مدت هاست عاشق کسی نشده ام ، و دلم برای سرخوشی روزها و شب های آدمی که عاشق است - حتی آدمی که تصور میکند عاشق است - تنگ شده !
روزهایی که عمیقا احساس تنهایی میکنید ، همان روزهایی که نمیتوانید با هیچکس یک کلمه صحبت کنید چون بغض میپرد وسط حرفتان و اشک ابرویتان را میبرد ، چه کار میکنید ؟ این دل شکسته ی بدبختتان را چطور خوب میکنید ؟
این تنهایی لعنتی ، تومنی صنار با ان تنهایی های دیگر فرق دارد ، این تنهایی اصلا به معنی بودن کسی نیست ،
این تنهایی لعنتی، از ان تنهایی هاست که روی دست خودت مانده باشی ، که یک لحظه حس کنی تمام توان مبارزه ات در زندگی به ته رسیده ، این تنهایی از ان تنهایی هاست که انگار خودت هم تو را در دنیا ترک کرده باشد !
من از این حال وحشتناک ، کجا پناه ببرم ؟