+ناخن هایم را لاک قرمز جیغ زده ام و حالم دارد از نشاط بیخودی که به دست هایم داده بهم میخورد ، منتظرم خشک شود تا پاکش کنم و همان لاک های تیره را رویشان بزنم .
++مامان میخواهد با پدر بزرگ برود دکتر ، و مثل روزهای دیگر امروز غروب هم در خانه تنها خواهم بود . دوست دارم برنامه ای برای غروبم بچینم ولی گرمای هوا و تغییرات هورمونی مزخرف ، نیرویی فعالیتی جز بطالت را برایم نگذاشته ...
+++دیشب برای سومین بار رمان بوف کور را خواندم و تصمیم گرفتم بگردم و چندتا نقد راجبش بخوانم . که به اسم فیلم هامون برخوردم و تصمیم گرفتم ببینمش ، فیلم به کندترین حالت ممکن در حال دانلود شدن است .
++++ چرا ادم ها میل به تصاحب دارند ؟ مثلا چرا من الان دلم میخواهد کسی را داشتم که فقط برای من بود ؟ برای من وقت میگذاشت ؟ و با من بود ؟ شاید همین علاقه به تصاحب است که باعث میشود فکر کنیم عاشق کسی شده ایم ، و در واقع این تصور عشق چیزی به جز مال خود کردن فردی نیست !
+++++ مدت هاست عاشق کسی نشده ام ، و دلم برای سرخوشی روزها و شب های آدمی که عاشق است - حتی آدمی که تصور میکند عاشق است - تنگ شده !