تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

با پشتکار،به سمت نابودی

«جامعه‌ای که در آن راه‌های طولانی، راه‌های کم‌رفت و آمد و خلوتی شده، جامعه‌ای که در آن هیچ‌کس حوصله‌ی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد، جامعه‌یی استتوسی ست. جامعه‌یی که برای رسیدنِ به هدف، فقط به اندازه‌ی خواندنِ همان سه خطِ بالای استتوس‌ها زمان می‌گذارد! جامعه‌ی مبتلا به «فرهنگِ سه‌خطی»!


فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌یی بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان! فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است, پس یا بی‌خیال‌اش بشو یا سراغِ میان‌بُر بگرد!


فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خواری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بی‌سوادی دارد، رشوه دارد، تن‌فروشی دارد، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد. فرهنگِ سه‌خطی است که این همه آدمِ بی‌کار دارد. 

آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند!


برای درکِ عمقِ فاجعه‌یی که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم. به همین فیس‌بوک که نگاه کنیم، همه چیز دست‌مان می‌آید. وقتی که کسی می‌نویسد: «اوه! طولانی بود، نخوندم!» یا «سرسری یه نیگاه انداختم, با کلیّتش موافقم!» یا 

«چه حوصله‌یی !» یا 

«لایک کردم، ولی نخوندم!» 

و... 


یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمی‌رسد. 

آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی ست.


جامعه‌یی که همه چیز را ساندویچی می‌خواهد، در مطالعه, سه خط استتوس برایش بس است. 

در دوستی؛ از آشنایی تا تخت‌خواب‌اش نیم ساعت طول می‌کشد.


در ازدواج؛ بین عشق و نفرت‌اش ده ثانیه زمان می‌برد.

در سیاست؛ بینِ زنده‌باد و مُرده‌بادش، نصفِ روز کافی ست.

در کار؛ از فقر تا ثروت‌اش یک اختلاس فاصله دارد.

در تحصیل؛ از سیکل تا دکترای‌اش یک مدرک آب می‌خورد.

در هنر؛ از گم‌نامی تا شهرت‌اش به اندازه‌ی یک فیلم دو دقیقه‌یی در یوتیوب است!


فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد چیزی را نخوانده، بپسندم. 

موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم. 

راهی را نرفته، پیش‌نهاد بدهم. 

دارویی را نخورده، تجویز نمایم

نظری را ندانسته، نقد کنم... 

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد به هر وسیله‌یی برای رسیدن به هدف‌ام متوسل شوم. 

چون حوصله‌ی راه‌های درست را "که طولانی‌تر هم هست" ندارم . »


پی نوشت : من معمولا اهل دنبال کردن متن های تلگرامی نیستم و معمولا پیامی رو برای کسی فوروارد نمیکنم . مخصوصا در مورد جمله های ادبی و پند و اندرزی ! یعنی با خوندن جوک توی تلگرام بیشتر لذت میبرم تا پیام های به اصطلاح ادبی که منسوب به اشخاص معروفه . اگر هم کسی برام از این پیام ها بفرسته با پیش فرض (باز هم یه مشت شعار) شروع به خوندنش میکنم فقط برای احترام به کسی که اونو برام فرستاده .

چند خط بالا هم یکی از همین پیام ها بود که چند روز پیش یکی برام فرستاد ، با همون فکر همیشگی شروع به خوندنش کردم و برخلاف همیشه که این جملات هیچ حسی بهم منتقل نمیکنه ، اما این پیام به نظرم یه واقعیت محض تو جامعه ی امروزیمون بود .

واقعیتی که روز به روز دارم اطرافم پیامد هاشو میبینم !

متاسفانه دقیقا همچین جامعه ای شدیم و با پشتکار زیادی رو به سقوط بیشتر تلاش میکنیم . جامعه ای که همه چیز رو به شوخی و خنده میگیره !جامعه ای که منبعش برای تمام علومی که داره کانال های تلگرامه ! جامعه ی بی حوصله و عاریه ای که انگار هیچ برنامه ای برای اینده ی طولانی مدتش نداره ، هر روز یه سری کارهای تکراری رو تکرار میکنه و به این همه بطالت عادت کرده !




۰ نظر

ما همونیم که میخواستیم خورشیدو با دست بگیریم !

چه دیوانه وار بودیم ،

هیهـــات !!

پی نوشت : یادش بخیر تا همین دو سه سال پیش که رادیو چهرازی انقدر خز و نقل تمام محافل نشده بود،چقدر حرفاش حرف دل بود ! الان دیگه بیشتر : «برو بابا تو هم شدی مثه همه‌»ست !

پی نوشت دو: دیروز با یه نفر حرف این شد که چقدر اعتماد کردن سخت و غیر ممکن شده ! بحث از اینجا شروع شد که گفت «میخواستم به یه نفر تو تلگرام یه چیزی بگم ، بعد فکر کردم ممکنه از حرفام اسکرین شات بگیره، واسه همین اصلا راحت حرف نمیزدم باهاش» ! بعد یاد همکلاسیام افتادم که تو حرفاشون هی میگن : اره اسکرین حرفاشو دارم !!

و حرفمون رسید به اینجا که شاید این حال بدمون بخاطر همین باشه که مدت هاست نمیشه به هیچکس اعتماد کرد !

در کل شرایط جوریه که به حالت پیش فرض رو حالت بی اعتمادی قرار گرفتیم!:/

۰ نظر

عنوان ؛ ندارد !

چند وقت پیشا که هنوز پیج اینستاگرامم رو منهدم نکرده بودم ، بعد یه استوری که از یه کتابی گذاشته بودم یکی از هم دانشکده‌ایام ازم پرسید به نظرت من که تازه میخوام کتاب خوندن رو شروع کنم ، چه کتابی رو انتخاب کنم ؟(بله شاید باورش سخت باشه که یه عده تازه تو بیستو یکی دوسالگی کتاب خوندن رو شروع میکنن ، باری ، اینکه ما که از قبل تر ها شروع کردیم چی شدیم که اونهایی که از حالا شروع میکنن نشن هم پرسشیه که جای تأمل داره !) 

خب میگفتم ، منم بعد از اینکه مراتب تیکه پاره کردن تعارف مبنی بر اینکه من آدم صاحب نظری تو این مورد نیستم و جایگاهی تو بین کتابخون های واقعی ندارم رو سپری کردم ، بهش گفتم ببین به نظر من تو که میگی هیچ وقت حوصله ی خوندن کتاب نداشتی ولی دلت میخواد که بخونی ، با یه کتاب روان و جذاب و نه چندان سنگین شروع کنی خیلی بهتره، یا اینکه ایرانی باشه که بیانش برات ملموس تر هم باشه !چندتا کتاب هم بهش معرفی کردم که الان یادم نیست کدوما بودن .

بعدش هم این دوستمون خداحافظی کرد و رفت.

بعد چند روز دیدم یه پست گذاشته با این محتوی ؛که کتاب جز از کل استیو تولتز با اون عظمت رو گذاشته رو میز یه لیوان چایی هم کنارش ! یه پاراگراف از اوایل کتاب هم گذاشته به عنوان کپشن . بعد هم توی پی نوشت نوشته که چند روزه تو صفحه ی هفت گیر کردم ! امیدوارم بتونم پیش ببرم :/

اونجا بود که من پوکر فِیس وارانه به صفحه ی گوشی خیره شدم و سرم از این بالماسکه ی مضحک گیج رفت !

۳ نظر

فرهنگ کار گروهی !!

من کلا با کار گروهی مشکل دارم ، یعنی ترجیح میدم خودم تنها یه کاری رو انجام بدم تا اینکه یه عده رو دنبال خودم بکشم ولی بازم خودم همه‌ی کارهارو انجام بدم !

بخاطر اینکه دوتا چیزه که دقیقا اثر هم‌افزایی بر هم داره ! اینکه من یه ادم وسواسی تو کارهام و هم گروهی هام اکثرا ادم های سمبل کن !

بنابراین من که همیشه میخوام کارها به بهترین شکل پیش بره بدون هیچ کم و کاستی ، مجبورم خودم بشینم همه ی کارها رو انجام بدم تا اینکه بسپارم به یه سری ادم که قبلش کلی خون دل بخورم و براشون توضیح بدم که چیکار کنین ، بعد از انجامش هم دوبرابر خون دل بخورم و کار کرده‌ی اون ها رو درست کنم .

یعنی مورد داشتم که یبار فقط تایپ یه موضوعی رو بر عهده‌ی هم گروهی های محترم گذاشتم ، بعد تا صبحش نشستم تایپ اون ها رو از نظر مسائل نگارشی اصلاح کردم !! یعنی فواصل بین کلمات و ویرگول ها و پاراگراف ها ...

برای همین فکر میکنم خیلی سنگین تره اگه کارها رو تنها انجام بده تا یه سری ادم که الکی چهره‌ی افراد نگران و مسئولیت پذیر به خودشون گرفتن رو دور خودم جمع کنم !!

۲ نظر

در موفقیت‌های خود متوقف نشوید

از یک جایی به بعد نمی‌شود به افتخارات قدیمی بالید ، نمی‌شود به تمدن دوهزار و اندی ساله و منشور حقوق بشر کوروش و کاخ اپادانای خشایارشا مفتخر بود .

نمی‌شود بخاطر بازی فوتبال ایران - استرالیای سال 1998 توی رویا فرو رفت .

نمی‌شود با مقام استانی ورزشی در دوره ی دبستان و یا تئاتر های دوره ی دبیرستان پز داد .

نمی‌شود بعد از ده سال هنوز با رتبه ی کنکور و دانشگاه دوره ی کارشناسی فخر فروخت .

از یک جایی به بعد نمی‌شود هنوز توی قبل گیرکرده باشی و ذوق کنی که قبلا چه کارهایی کرده بودی ! دنیا به طور بی رحمانه ای در حال گذشتن است و از یک جایی به بعد ، باید چیز جدیدی داشته باشی برای رو کردن  !

پس اگر حداقل تا 2 سال پیش به موفقیت خاصی حتی در زندگی شخصی‌تان دست پیدا نکرده اید ، روش جدیدی برای حل حتی مشکل خودتان ابداع نکرده‌اید ، یا چه میدانم ، اصلا حتی اگر تا یک سال گذشته یکی از اخلاق های گندتان را ترک نکرده اید و در جواب انتقاد ها گفته اید : من همینم که هستم! لطفا لطفا لطفا هنوز موفقیت های گذشته‌یتان را توی چشم و چال دیگران نکنید !

این فکر را بریزید دور که کسی که بیست سال پیش از شما پایین تر بوده ( چه از نظر مالی ، چه علمی ، چه هرچی اصلا) هنوز هم باید عقب تر از شما گیر کرده باشد ! درواقع این شما هستید که توی جایگاه قبلی‌تان گیر کرده اید !

اون که خونه و ظاهرش مدرنه اما مغزش نه

به هرحال من فکر میکنم این خیلی تاسف برانگیزه که تو این دوره ، آدم هایی که خیلی هم ادعای مدرن و به روز بودن دارن، به این باورند که اگه عکس بچه ی تازه متولد شدمون رو به کسی نشون بدیم ، بچه‌مون رو چشم میزنن ! و اگه در راستای بی دقتی خودشون بچه مریض شد میگن : بچه‌مون رو چشم کردم  ! 


پ‌ن: اون که دم به دقیقه پست میذاره کیه ؟؟ منم من =)

۲ نظر

عاشورایِ ورژن ۹۶

روی شیشه ی یه مغازه ای نوشته بود ؛ مداحیِ ۹۶ رسید !

مغازه ی ابلیمو گیریِ سر خیابون به فروشگاه طبل و زنجیر و پرچم تغییر شغل داده 

تو یه خیابون صد متری ، سه تا هیئت هست !  

و من به محرم که یه تجارت بزرگ شده فکر کردم ! و هرسال ، تاسف برانگیز تر از قبل ، عقده ی فستیوال ها و کارنوال های شادی نداشتمون رو توی خیابون ها در کالبد عزاداری ، از بین میبریم .

۱ نظر

واقعیتِ خیلی تلخ امروز

تو ایران ، راحت ترین اتفاقی که میتونه برات بیوفته افسردگیه، من نمیگم نمیشه آدم مهم و خوشبختی بشی ، نمیشه موفق بشی،نمیشه پیشرفت کنی ، فقط میگم شدن همه ی اینا خیلی سخت تر از افسرده شدنه ، جدا از شرایط دینی که همیشه محیط غم و عزا واست فراهمه ، اون سنگ هایی که جلوی پات میندازن ، اون تحقیر ها و توهین هایی که هرکسی که بالا دستته بهت وارد میکنه (چون خودش رو قبل از امروزش چندین نفر تحقیرش کردن ) و اینکه هیچ چیز بر اساس صلاحیت ها پخش نشده و ممکنه کسی که خیلی شایستگی داره بخاطر نداشتن پول یا پارتی نمیتونه به جایی برسه! همه و همه باعث شدن برای اینکه افسردت نکن یه روحیه ی پولادین داشته باشی !

و چیز دیگه ای که این روزها خیلی بهش دقت میکنم ، اختلاف طبقاتی موجوده ، و زیاد شدن قشر مرفه و مدرن شدن خونه ها و تجمل گرایی های افراطی ، و زیاد شدن ناگهانی ماشین های گرون قیمت توی خیابون هاست ! واقعا فکر میکنم ادمی از طبقه ی پایینی که توی اجتماع‌ست، تو محیط دانشگاهیه یا میره سر کار ، وقتی تو هیچ جای آیندش نمیبینه که بتونه همچین ثروتی داشته باشه و همچین ماشین یا خونه ای چطور هر روز مجبوره که بزنه تو سر ارزوهاش؟ 

یا حتی فارغ التحصیل های رشته هایی که میدونن در اینده هیچ کاری ندارن ! ادم های ۳۰ساله ی فوق لیسانسی که بیکار تو خونن ؟

و همه ی این‌چیزا ، در مقابل نداشتن هیچ گونه تفریحی و محیط شادی، باعث میشه که بگم افسردگی یه ادم با روحیات معمولی خیلی محتمله ! الان یه عده میگن خب ادم باید اگه پول نداره قبول کنه و حسرت نخوره ! و باید بگم اینا ملزوم همون روحیه ی پولادینه چون بالاخره همه ادمیم ! و بلید واقع بین بود و دید که این حد از تناقض تو جامعه ای که فقر بیداد میکنه واقعا مضحکه ، و مضحک تر وقتی که کسی با خودش فکر میکنه بعد از کلی کار و تلاش حتی نمیتونه یه خونه واسه خودش داشته باشه ولی یه عده ...

و باید بگم من جز اون دسته از ادمایی ام که میگم خارج از اینجا قطعا همه چیز بهتر از این هاست و انقدر برای افسرده شدنت تلاش نمیکنن همه !

۲ نظر

اگر لقمه را راحت میجوید ، شما یک خوشبختید !

یه چند وقت بود که چندتا از دندون های آسیای پایینم به سرما و شیرینیجات حساس شده بود ، منم گفتم تو این تابستون بریم مثلا دندونامون رو چک کنیم ( خیلی باکلاس طور واسه پیشگیری هم شده یه چک کنیم ) و اگه مشکلی داشت درست کنم . خلاصه رفتیم و عکس گرفتیم ( من یادمه قبلا دندون پزشکا پوسیدگی رو با معاینه تشخیص میدادن ! الان بدون عکس هیچ نظری نمیدن !) بله میگفتم ، بعد از رویت عکس دکتر عزیز تشخیص دادن که سه تا از دندونام یه پوسیدگی سطحی و خفیف دارن و یکی هم پوسیدگیش عمیق تره ولی به عصب‌کشی نیاز نداره !
چهارهفته ی تمام درگیر دندون پزشکی بودم، اولین دندونی رو که درست کرد همون پوسیده تره بود ! ولی از همون روز که مثلا ترمیمش کرد درد و حساسیتش شدید تر از قبل شد ! هر هفته میرفتم میگفتم دکتر عزیز این درد میکنه ها ! میگفت نه حساسیت روزای اول طبیعیه ! دیگه هفته ی اخر با گریه و تضرع و زاری که بابا من سه هفته‌ست غذا نخوردم راحت نخوابیدم ، دهنمو باز میکنم دندونم هوا میخوره تیر میکشه این چه وضعیتیه ؟ راضی شد دوباره برام عکس بنویسه . عکس رو هم که گرفتم وقتی میخواست ببینه با یه حالت انکار طور که یعنی کار من مشکلی نداشت عکسو نگاه کرد ، بعد چند لحظه گفت خب یه شکافی لای پر کردگی هست ! باید دوباره خالی کنم و از اول پر کنم !(حتی نگفت بله من کارمو اشتباه انجام دادم ! گفت تو ترمیم با کامپوزیت طبیعیه !) هفته ی بعدش هم رفتم و دوباره ترمیم کردن ! یه هفته میگذره و دیگه با دندون دردم رفیق شدم ! یعنی یجور که مثلا ارزوم شده غذارو راحت بجووم یا اب بخورم راحت ، باید تمرکز کنم بدم سمت راست ، تازه اون ترمیم کرده های سمت راستم هم یکم درد میکنه !
همین دیگه من حرفی ندارم :/ خواستم بگم این کارای باکلاس و چک‌آپ و این داستانا به من نیومده،بیشتر میزنن خراب تر از حالت اول میشه ،همون موقع که پوسیده بود والا کمتر حساس بود :(یه بارم همینجوری رفتم چشم پزشکی که مثلا سالی یبار چک کنم چشمو انقد تبلیغ میکنن پیشگیری بهتر از درمانه ! دکتر گفت تو که مشکل نداری چرا میای دکتر :/ این شعارا همش تو تلویزیونه ،در واقعیت تا مشکلت جدی نشه ارزش توجه کردن نداره :/
پ‌ن:الان دیدم چه طوماری نوشتم :/ آی اَم سو ساری !
بعدن نوشت : ۱۰۰اُمین پستمه ! چیز خاصی هم نیستا ولی خب رند قشنگه دیگه ، ۱۰۰ قشنگه :)
۴ نظر

هی یه بوهایی میاد ! به نظرت ما تو چی داریم فرو میریم ؟؟

یکی رو میشناسم که برای چاپ کردن شعراش در به در دنبال انتشارات میگرده ! و همه بهش گفتن نه !یبار تو دلم به خودم گفتم تو این مملکت ادم های معمولی چیزی نمیشن ، به ادم هایی که چیزی شدن چیزهای دیگه اضافه میشه ! مثلا بازیگرا عکاس میشن ، شاعر میشن ، پروردگار شعور و فرهنگ میشن ! عکاسا مدل میشن ،اسطوره ی فشن میشن ، ژورنالیست میشن ! و آدم هایی مثل بهاره رهنما و بهنوش بختیاری راه به راه از یونیسف عنوان سفیرِ کوفت و زهرمارِ ایران رو میگیرن !!! و ای دنیا ، اگه همین الان تموم شی ، لطف بزرگی در حق خودت کردی چون نمیدونم اگه بیشتر از این فرو بری به کجا میتونی برسی !

راستی خانم رهنما ، نماز اول وقتتون دیر نشه ! خانم بختیاری شما هم اذیت نشی انقدر میری دیدار بچه های بیمار و نیازمند ! خدا خیرتون بده بنده های نیک روی زمین !

۲ نظر
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان