« مرده شور عقلتان را ببرد ،
عقل کذاییتان به چه کار من میآید؟اصلا به چه کار خودتان میآید؟
فقط حفظتان کرده است . آن هم ظاهرتان را.
مثل قانون حفاظت از محیط زیست کاری کرده است تا در یک جای امن بمانید .
از این خوشبختی قراردادی حالم به هم میخورد .
در طول این شانزده سال آرام آرام به یک آگهی تبلیغاتی خانوادگی تبدیل شده بودید.
همیشه راضی ، همیشه عاقل .
شما وفادار،درستکار،شرافتمند و هزارچیز دیگر بودید ولی خوشبخت نبودید .»
فریبا وفی / رویای تبت / صفحهی 11