- غصه ات شده چرا ؟
باز هم این عبارت!اینکه معنای تازه ای در بر ندارد . پاسخ تازه ای هم که نیست. پس اینهمه رخنه کردن به روح دیگری چرا؟
« کلیدر / محمود دولت آبادی »
از تیر ماه که شروع کرده بودم به خوندن این کتاب ، روی صفحه بیست گیر کرده بودم و هی میرفتم سراغ کتاب های دیگه . واقعیتش این بود که وقتی شروع به خوندن کردم نثرش که یکم برام سخت بود همه ی انگیزمو برای خوندن این کتاب از بین برد . تا چند روز پیش که فکر کردم دیگه حتما باید بخونمش . از اول شروعش کردم و قرار گذاشتم هر روز پنجاه صفحه ازش بخونم که تا اخر سال بتونم تمومش کنم . و الان رسیدم صفحه ی دویست و بیست جلد اولش و نمیتونم دیگه زمینش بذارم و هر روز بیشتر از 50 صفحشو میخونم !! هر خطش رو که میخونم افسوس میخورم که چرا قبل تر از اینها این کتابو نخونده بودم . جدا از توصیف های زیادش که گاهی خسته کننده میشه برام ، و نثر کتاب که خب بعد از چندصفحه که خوندم برام عادی شد و حتی روان، به نظرم این کتاب یه کلاس ادبیه که میشه کلی تجربه برای نوشتن ازش بدست اورد . و فارغ از این ، این که یه کتاب طولانیه میتونه برای مدت نسبتا زیادی تو رو درگیر خودش کنه و این برای رهایی از افکار بیخود برای من خیلی خوبه .
به بعضی خط هاش که میرسم فکر میکنم واقعا چطور انقدر خوب میشه کلمات رو کنار هم چید و به این تشبیه ها رسید ؟
فکر کنم این کتاب آذوقه ی خوبیه که دارم از تابستون میبرم برای مبارزه با غروب های دلگیر و تنهای پاییز !
اینو گفتم یادم اومد که هفته ی پیش رفتم شهر کتاب و چندتا از کتاب هایی که تو لیست اونایی که باید میخریدم خریدم و عذاب وجدانم رو برای این حجم از کتاب های نخوندم اینجوری سرکوب کردم که پاییز داره میاد، یجوری باید با این عزیز غم انگیز برگ ریز مبارزه کرد تا دقّت نده !