تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

مرغ دل مانده بی آشیانه

«من به خاطر این چیز سخت توی سینه ام ، که آرام آرام سرد می شود ، به گرما نیاز دارم .

این چیز سرد می شود و سرد می کند ،

به سنگ تبدیل می شود ، به رگ ها فشار میاورد و این ، به این معنا خواهد بود که من دیگر قلبی نخواهم داشت ،

که آدم نامطبوع و خودخواهی می شوم که هیچ احساسی را درک نمی کند .

همه اش درست ، اما اگر آدم بخواهد احساسات داشته باشد ، باید وسایل لازمش را هم در اختیار داشته باشد.

من با چه چیزی می توانم احساس کنم ؟

همین الان فقط انقدری قلب دارم که بتوانم خودم را از خیابان و در صورت لزوم از پله ها بالا بکشم .»


رختکن بزرگ ، رومن گاری


پی نوشت : کاش این جمله ها رو من نوشته بودم

پی نوشت 2 : عنوان برای اهنگ باز باران - پالت

پیشنهاد آهنگ : کوه باش و دل نبند ، گروه او و دوستانش


۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان