تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

ماتم‌کده؛ خانه‌ای که در آن غم و اندوه حکم‌فرما باشد

دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم

پیام‌های سوخته‌ی ناتمام

که مثل این سفر 

هیچ‌وقت به مقصد نرسید

به اینکه: نگرانم نبا...

به اینکه: از دور می‌بو...

به اینکه: تو هم مراقب خو...

دارم به انگشت‌های کسی فکر میکنم

که برایت نوشته‌ بود: رسیدی زنگ بزن عزیزم 

به باقی‌مانده‌ی شیشه‌ی عطرت روی میز

به پیراهن تازه‌ات

به اینکه مرا ببخش مادر

اگر این‌بار به‌جای سوغاتی،خاکسترم را برایت هدیه می‌آورم .


"داوود سوران"

پی‌نوشت: …

راه سفر با تو کجاست ؟

نه از تو میشه دل برید

نه با تو میشه دل سپرد

نه عاشق تو میشه موند

نه فارغ از تو میشه مُرِد

هجوم بن‌بستو ببین

 هم پشت سر هم روبه رو

راه سفر با تو کجاست

من از تو میپرسم بگو

بن‌بست این عشقو ببین

هم پشت سر هم رو به رو

راه سفر با تو کجاست

من از تو میپرسم بگو


تو بال بسته‌ی منی

من ترس پرواز توام

برای آزادی عشق از این قفس من چه کنم ؟


"زویا زاکاریان"


پی‌نوشت: میشه عاشق نبود،ولی این اهنگ رو صدبار پلی کرد و با صدای بلند باهاش خوند و فکر کرد که عشقی وجود داره

من از کجا می‌آیم که اینچنین به بوی شب آغشته‌ام ؟

آنها تمام ساده‌لوحی یک قلب را 

با خود به قصر قصّه‌ها بردند

و اکنون دیگر

دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهد خاست

و گیسوان کودکی‌اش را 

در آب‌های جاری خواهد ریخت 

و سیب را که سرانجام چیده است و بوئیده است

در زیر پا لگد خواهد کرد ؟


*فروغ فرخ‌زاد

انزوا ...

آدم‌ها و بویناکیِ دنیاهاشان

یک‌سر

دوزخیست در کتابی

که من آن را لغت به لغت از برکرده‌ام

تا رازِ بلندِ انزوا را دریابم

رازِ عمیقِ چاه را

از ابتذالِ عطش


+احمد شاملو

معنی خستگی ، کهنگی ، دلتنگی ، بیهودگی

گذشتن و رفتن پیوسته

گذشتن و رفتن پیوسته

گذشتن و رفتن

رفتن پیوسته

گذاشتن و

گذشتن و

رفتن

پیوسته ...

میشنوم طنین تنت میآید از تهِ ظلمت

سرم را انداخته ام پایین و خسته تر از همیشه منتظرم که برسم خانه ، حوصله ی راننده تاکسی ها را نداشته ام و خواستم که پیاده برگردم خانه ، حوصله ی آدم های توی خیابان را ندارم و سرم را انداخته ام پایین ، حوصله ی آدمی که توی مغزم هی حرف میزند را ندارم و مثل همیشه برای اینکه صدایش را نشنوم هدفون انداخته ام توی گوشم و صدایش را بلند کرده ام ، او اما صدایش از همه ی آهنگ ها بلند تر است ، او اما صدایش از همه ی خواننده ها واضح تر است ! ابی توی گوش هایم میگوید : شبیه یه تنهاییِ واقعی تو فصل بهارم گلِ کاشیه ،میخوام حس کنی درد این آدمو ، که از متن رفته توی حاشیه! آدم توی مغزم دارد یادم میاورد که شبیه تنهایی واقعی بودن یعنی چه !


پی نوشت : عنوان شعری از م‌. مختاری :

نزدیک شو اگرچه مدارت ممنوع است ،

میشنوم طنین تنت میآید از ته ظلمت 

و تارهای تنم را متاثر میکند 

شاید صدا دوباره به مفهومش باز گردد 

شاید همین حوالی جایی 

در حلقه ی نگاهت قرار بگیرم .


۰ نظر

با پشتکار،به سمت نابودی

«جامعه‌ای که در آن راه‌های طولانی، راه‌های کم‌رفت و آمد و خلوتی شده، جامعه‌ای که در آن هیچ‌کس حوصله‌ی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد، جامعه‌یی استتوسی ست. جامعه‌یی که برای رسیدنِ به هدف، فقط به اندازه‌ی خواندنِ همان سه خطِ بالای استتوس‌ها زمان می‌گذارد! جامعه‌ی مبتلا به «فرهنگِ سه‌خطی»!


فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌یی بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان! فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است, پس یا بی‌خیال‌اش بشو یا سراغِ میان‌بُر بگرد!


فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خواری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بی‌سوادی دارد، رشوه دارد، تن‌فروشی دارد، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد. فرهنگِ سه‌خطی است که این همه آدمِ بی‌کار دارد. 

آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند!


برای درکِ عمقِ فاجعه‌یی که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم. به همین فیس‌بوک که نگاه کنیم، همه چیز دست‌مان می‌آید. وقتی که کسی می‌نویسد: «اوه! طولانی بود، نخوندم!» یا «سرسری یه نیگاه انداختم, با کلیّتش موافقم!» یا 

«چه حوصله‌یی !» یا 

«لایک کردم، ولی نخوندم!» 

و... 


یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمی‌رسد. 

آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی ست.


جامعه‌یی که همه چیز را ساندویچی می‌خواهد، در مطالعه, سه خط استتوس برایش بس است. 

در دوستی؛ از آشنایی تا تخت‌خواب‌اش نیم ساعت طول می‌کشد.


در ازدواج؛ بین عشق و نفرت‌اش ده ثانیه زمان می‌برد.

در سیاست؛ بینِ زنده‌باد و مُرده‌بادش، نصفِ روز کافی ست.

در کار؛ از فقر تا ثروت‌اش یک اختلاس فاصله دارد.

در تحصیل؛ از سیکل تا دکترای‌اش یک مدرک آب می‌خورد.

در هنر؛ از گم‌نامی تا شهرت‌اش به اندازه‌ی یک فیلم دو دقیقه‌یی در یوتیوب است!


فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد چیزی را نخوانده، بپسندم. 

موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم. 

راهی را نرفته، پیش‌نهاد بدهم. 

دارویی را نخورده، تجویز نمایم

نظری را ندانسته، نقد کنم... 

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد به هر وسیله‌یی برای رسیدن به هدف‌ام متوسل شوم. 

چون حوصله‌ی راه‌های درست را "که طولانی‌تر هم هست" ندارم . »


پی نوشت : من معمولا اهل دنبال کردن متن های تلگرامی نیستم و معمولا پیامی رو برای کسی فوروارد نمیکنم . مخصوصا در مورد جمله های ادبی و پند و اندرزی ! یعنی با خوندن جوک توی تلگرام بیشتر لذت میبرم تا پیام های به اصطلاح ادبی که منسوب به اشخاص معروفه . اگر هم کسی برام از این پیام ها بفرسته با پیش فرض (باز هم یه مشت شعار) شروع به خوندنش میکنم فقط برای احترام به کسی که اونو برام فرستاده .

چند خط بالا هم یکی از همین پیام ها بود که چند روز پیش یکی برام فرستاد ، با همون فکر همیشگی شروع به خوندنش کردم و برخلاف همیشه که این جملات هیچ حسی بهم منتقل نمیکنه ، اما این پیام به نظرم یه واقعیت محض تو جامعه ی امروزیمون بود .

واقعیتی که روز به روز دارم اطرافم پیامد هاشو میبینم !

متاسفانه دقیقا همچین جامعه ای شدیم و با پشتکار زیادی رو به سقوط بیشتر تلاش میکنیم . جامعه ای که همه چیز رو به شوخی و خنده میگیره !جامعه ای که منبعش برای تمام علومی که داره کانال های تلگرامه ! جامعه ی بی حوصله و عاریه ای که انگار هیچ برنامه ای برای اینده ی طولانی مدتش نداره ، هر روز یه سری کارهای تکراری رو تکرار میکنه و به این همه بطالت عادت کرده !




۰ نظر

آنچه که بی جواب مانده (دو)


گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو

من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟


*عراقی


۰ نظر

آنچه که بی جواب مانده است

در گستره یِ ناپاکِ این جهان

تو

کجایی پس ؟


کجاست هم‌نفسی تا به شرح عرضه دهم،که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش

باید سکوتی تازه‌تر باشم

چیزی برای حرف بودن نیست

یک شـهــــــر واژه پشت در مرده‌ست

میلی برای در گشودن نیست

About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان