تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

سه وجهی

در حالی که هروقت اینجا مینویسم حس تام هنکس توی فیلم cast away بهم دست میده ، آمار بازدید‌های وبلاگ رو میبینم که نوشته روزی ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا بازدید ! و خندم میگیره ، یدونه بیان مارو به سخره نگرفته بود که اونم شروع کرد:)

 

دوباره تراپی رو شروع کردم ، و با خودم قرار گذاشتم که ایندفعه کاملا صادق باشم ، با خودم و با درمانگرم ، همه چیز رو ، به همون زشتی و مهوع بودنی که هست بگم ، بدون دخل و تصرف در واقعیت ، احساس‌هام و صداهای توی سرم .

 

یچیز دیگه هم میخواستم بگم ، یادمه که چیز جالبی بود ولی یادم نمیاد چی بود ! ساچ عه دوری مایند !

 

 

۰ نظر

سیه و سپیدم ؛ ابلق

 

حال جهان همیشه آشفته بوده و هست و خواهد بود

رسالت ما شاید این باشه که درونمون رو به یه جای آروم و دنج برای دووم اوردن تبدیل کنیم ! 

۰ نظر

باشه ، ولی به هرحال …


یبار اونموقع‌ها برای پسری که باهاش تو رابطه بودم اهنگ fix you از کلدپلی رو فرستاده بودم 

اولین واکنشش این بود که "از این گروه خوشم نمیاد ، خیلیا دوسش دارن ولی من حال نمیکنم باهاشون"
یا درکشون نمیکنم یا یه همچین چیزی! میخوام بگم شما فکر کن یکی برات یه اهنگ بفرسته که توش میگه :

وقتی حس میکنی خیلی خسته‌ای و همه چیز داره بدتر میشه ، من سعی میکنم که خوبت کنم !

بعد اون برگرده بگه از این گروهه خوشم نمیاد !

بله دوستان ! اشتباه ! اشتباه در خاطره سازی ، اشتباه در خرج کردن علاقه ، اشتباه در ایستادن در محل رفتن 

اشتباه در آنچه که میدونی اشتباهه و پذیرشش رو به بعد موکول میکنی ! 

 

بی ربط : توجه کردین هی داریم ساکت تر میشیم ؟

۱ نظر

پرسش های ذهنی

 

با نفرتی که هرروز بیشتر و بیشتر از پدرم در وجودم ریشه میکنم ، چه کاری باید انجام بدهم ؟

۰ نظر

آموخته‌ای از 365 روزی که گذشت :

 

دست از تلاش‌های زیاد و پافشاری‌های بیهوده ، برای چیزهایی که نتیجه‌شون از اول مشخصه بردار ، و رها کردن رو تمرین کن !

هرکسی از ظن خود

 

در واقع هر دوست داشتنی ، خود رو در معرض تنها شدن تازه‌ای قرار دادنه ! سرتو بنداز پایین و به زندگی خودت برس 

لاو ایز عه پیس او شت هانی !

۰ نظر

شاید سال‌های بعد

 

توی زندگی لحظه هایی هست که توی یک صلح عمیق با خودت هستی ، منتظر نیستی ، غمگین نیستی ، شاکی نیستی ، درواقع یکجور توقف موقت بین اندوه‌های همیشگی انسان تنهای قرن معاصر ! یک توقف کوتاه که میدانی قرار نیست این صلح تا ابد پایدار باشد ، میدانی که این گوی انقدر شکننده است که اگر دست از پا خطا کنی ، اگر دستت بلرزد ، و بی علت حتی ، شاید ناگهان جلوی چشمهایت تکه تکه شود و تو پرت شوی توی تاریک و روشنی که دچارش بودی ! 

توی زندگی لحظه هایی هست که برایت مهم نیست نرسیده ای ، جا مانده ای ، کنار مانده ای ، توی یک ارامش مطلقی ، کتابت را برمیداری و کنار پنجره با صدای باران و علیرضا قربانی به این فکر میکنی که کاش عمر این ثبات، بیش باد !

۰ نظر

مرز

 

یک وقت‌هایی ، ناگهان ، دلم برای تمام این زندگی میگیرد ...

۰ نظر

کاش میشد خواست ، و مرد

 

کاش میشد برای غمِ توی صدای کسی که دوستش داری ، بمیری !

۰ نظر

This pain is just too real

 

در تحمل رنجی که از تو برام مونده تنها هستم ، و این اصلا عادلانه نیست !

 

پی‌نوشت : برای آذر ، که دردناک‌تر خواهد بود !

۰ نظر
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان