تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

Boundary

 

توی فیلم “on body and soul” یجا آخرای فیلم دختره تنها آهنگ مورد علاقه‌ش رو پلی میکنه و تو وان خونه‌ش رگشو میزنه و تو همون لحظه‌ها که از ترس و اندوه گریه‌ش میگیره یکی  بهش زنگ میزنه و چیزی بهش میگه که دختره هم دستشو میبنده میره بیمارستان و بعدش هم میره پیش طرف. اینطوری که تعریف کردم خیلی آبکی و دم دستی به نظر میاد ، ولی من از نظر روحی دقیقا تو همچین مرحله‌ی بوردر لاینی‌ام ! همینقدر روی مرز !

۰ نظر

در ماشین کناریِ پشت چراغ قرمز پلی میشد:

 

تو شلوغی هرجایی ، حس کردی تنهایی ، منو یادت بیار !

۰ نظر

سرخِ تیره !

 

تازگی‌ها فهمیدم چقدر به این رنگ علاقه دارم ، بدون اینکه حتی دقیقا بدونم چه رنگیه، سرخابیه ، زرشکی؟؟ شایدم بادمجونی !

۰ نظر

Psych

 

من ادعا نمیکنم که روان سالمی دارم ، ولی حداقلش عدم سلامتی روان من به سمتیه که بیشتر از اینکه به کسی اسیب بزنم، خودمو عین موریانه از درون متلاشی میکنم ! جامعه الان پر از روا‌ن‌های بیماریه که فقط به اطرافیتان و دیگران صدمه میزنن ، تو خونه تو محیط کار توی محیط شهر ، همه جا ، فقط درحال زخم زدن به دیگرانن !

 

پی‌نوشت : شاید یکی الان با خودش فکر کنه که این که خودش اعتراف میکنه بیماره ، که باید بهش بگم شما خودت خیلی از سلامت روانت مطمئنی؟!

۰ نظر

دخل و تصرف

 

ما برای ادامه دادن ، هیچکس را نداریم جز خودمان و مادرمان

و این قطعا کافیست !

با اجازه از اقای بوکفسکی .

۰ نظر

چگونه یک ایرانیِ خوشحال باشیم؟

 

مارو توی این کشور به بدبخت بودن عادت دادن ، عادت کردیم به اینکه زندگی همینه ، افسردگی،سگ دو زدن و نرسیدن ، خواستن و نشدن . ما رو عادت دادن که ببین اگه قدر همین امروز گندتو ندونی باختی چون فردا حتما از امروز گندتره . ما رو به پست رفت کردن عادتمون دادن . فکر میکنیم همین لیاقتمونه . حالا ما این وسط چیکار کردیم؟؟ رفتیم وام گرفتیم و موبایل و ماشین مدل بالا خریدیم تا ادای خوشبختارو در بیاریم. مدام از این مطب به اون مطب رفتیم و هزارجای خودمونو دست کاری کردیم ، شدیم یه عروسک افسرده ، با خنده‌های فیک شبیه هم . شدیم افکت‌های اینستاگرام و جمله‌های دوزاری و کامنتهای دروغ .شدیم یه نسخه‌ی تقلبی از خوشبختی که وقتی بهش خیره میشی بیشتر افسردت میکنه .

۰ نظر

سوال اساسی

 

واقعا برام سواله ، که چرا اینقدر ، خیانت کردن به من و فراموش کردنم راحت و سهل‌‌الوصوله ! 

کاش شما من رو از نزدیک میشناختین تا میتونستم این سوالو ازتون بپرسم!

۰ نظر

و ط/تنم درد بود

 

چقدر زندگی در جامعه‌ای که "انسانیت" در آن لگدمال و به گند کشیده شده و گوشه‌ی فاضلاب افتاده باشد، سخت و طاقت‌‌فرسا و روح‌خراش است .

۰ نظر

سالِ کرونا

 

ترشحات لوله تراشه‌ی بیمار کرونا مثبتمون رفت تو چشمم و دوباره وارد خودقرنطینگیه مخفیانه شدم ! حسم شبیهِ وقتیه که با مریض HIV مثبت نیدل استیک بشی!

۰ نظر

تا از این خواب بد بلند شوم

 

من میترسم ،از اینکه نصفه شب یه عده با قمه میریزن تو بیمارستانمون و همه رو تهدید میکنن میترسم ، از اینکه یبار دارم تو خیابون راه میرم یکی کیفمو بزنه میترسم، از اینکه هربار تو ماشین میشینم سرم از شدت فکرهای وحشتناک درد میگیره میترسم. 

من از اینکه قیمت یه گوشی اندازه ی حقوق یه سال منه میترسم. از قیمت پراید و دلار و طلا و بنزین میترسم. از اینکه همه چیز از کنترلم خارجه میترسم 

از امار کشته‌های کرونا میترسم ، از عدد و رقم میترسم ، از پاییز و آنفولانزای H1N1 میترسم . از واکسن انفولانزا بزنم یا نه میترسم .

ساعت دو شبه ، من توی تختم چمباتمه زدم و از شدت ترسهام گز گرفتم و حالم بده . این روزها که عین یه کابوس ناتمام میگذرن دارن منو از پا درمیارن . من هیچوقت قد اینروزها احساس ضعیف بودن و بی قدرت بودن نداشتم . کاش بیای و منو از این خواب بد بیدار کنی ، بغلم کنی و بگی دیگه چیزی برای ترسیدن وجود نداره ، بگی اون روزهای سیاه یه خواب وحشتناک طولانی بودن و گذشتن ... من اونقدر از زندگی ترسیده‌م که نمیدونم باید به کدوم مأمنی پناه ببرم ...

۰ نظر
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان