چند وقت پیشا که هنوز پیج اینستاگرامم رو منهدم نکرده بودم ، بعد یه استوری که از یه کتابی گذاشته بودم یکی از هم دانشکدهایام ازم پرسید به نظرت من که تازه میخوام کتاب خوندن رو شروع کنم ، چه کتابی رو انتخاب کنم ؟(بله شاید باورش سخت باشه که یه عده تازه تو بیستو یکی دوسالگی کتاب خوندن رو شروع میکنن ، باری ، اینکه ما که از قبل تر ها شروع کردیم چی شدیم که اونهایی که از حالا شروع میکنن نشن هم پرسشیه که جای تأمل داره !)
خب میگفتم ، منم بعد از اینکه مراتب تیکه پاره کردن تعارف مبنی بر اینکه من آدم صاحب نظری تو این مورد نیستم و جایگاهی تو بین کتابخون های واقعی ندارم رو سپری کردم ، بهش گفتم ببین به نظر من تو که میگی هیچ وقت حوصله ی خوندن کتاب نداشتی ولی دلت میخواد که بخونی ، با یه کتاب روان و جذاب و نه چندان سنگین شروع کنی خیلی بهتره، یا اینکه ایرانی باشه که بیانش برات ملموس تر هم باشه !چندتا کتاب هم بهش معرفی کردم که الان یادم نیست کدوما بودن .
بعدش هم این دوستمون خداحافظی کرد و رفت.
بعد چند روز دیدم یه پست گذاشته با این محتوی ؛که کتاب جز از کل استیو تولتز با اون عظمت رو گذاشته رو میز یه لیوان چایی هم کنارش ! یه پاراگراف از اوایل کتاب هم گذاشته به عنوان کپشن . بعد هم توی پی نوشت نوشته که چند روزه تو صفحه ی هفت گیر کردم ! امیدوارم بتونم پیش ببرم :/
اونجا بود که من پوکر فِیس وارانه به صفحه ی گوشی خیره شدم و سرم از این بالماسکه ی مضحک گیج رفت !