تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

وقتی که باد بود و بی‌رحمی

دیشب باد تندی می‌آمد ، بیرون پنجره باد زوزه میکشید،باد میپیچید توی دودکش خانه قدیمی پشت اتاق خواب، و نفیر میکشید. دیشب که باد می‌آمد و من حالم خوب نبود ، دیشب طوفان شده بود ، دیشب انگار همه چیز بیرون پنجره توی هوا پیچیده بود ،بالا و پایین میرفت . دیشب که پر بود از حال بد ، از غم ، از اضطراب ، دیشب که بوی مشمئز کننده داشت زندگی ، و رنگ خاکستری غم انگیز...
دیشب که ساعت از دو گذشته بود و من خیره شده بودم به درز باز پنجره و به رقص آشفته ی پرده ی حریر اتاق در باریکه ای از باد ... و ذهنم پر بود از هیچ ، از خلاء ، از تاریکی 
و زندگی انگار همیشه ، از هر طوفاتی، قوی تر است ..

پی‌نوشت : آذر شد راستی! دیشب داشتم تقویم رو نگاه میکردم ، چشمم خورد به شب یلدا 
اصلا حواسم بهش نبود ! یکم پشتم گرم شد که زمستون نزدیکه :)
۲ نظر
ستاره
۰۲ آذر ۱۵:۴۶
نمی‌دونم چرا از این همه توصیف هرچند خاکستری خوشم اومد. خیلی قشنگ وصف کردی. حسش کردم. شنیدمش. من باد و طوفان رو دوست دارم. مخصوصا باد و طوفان شمالی.. می‌توی هوای نفس‌هاش رو بین هزار پیامی که با خودش آورده جستجو کنی... یه بخشی از وجودش رو.. 

پاسخ :

این طوفان واقعا واسه من هم پیامای زیادی داشت . چون روحم هم مثل همون باد طوفانی بود و ناآروم ... 
ستاره
۰۲ آذر ۱۵:۴۹
خوندنت.. بودنت.. دلنوشته‌هات... حالم رو خوب می‌کنه. خدا رو شکر.. خوشبختی برای هرکسی متفاوته. برای من بخشیش همین آرامش اینجا و خوندن دلنوشته‌هاته...

پاسخ :

خیلی ممنونم ازت 
منم با خوندن کامنتایی که میذاری برام واقعا خوش‌حال میشم.
قبلنم گفتم: از جمله دوست‌های مجازی هستی که از خیلی از حقیقی ها عزیز تری:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان