پنجشنبه ۲ آذر ۹۶
دیشب باد تندی میآمد ، بیرون پنجره باد زوزه میکشید،باد میپیچید توی دودکش خانه قدیمی پشت اتاق خواب، و نفیر میکشید. دیشب که باد میآمد و من حالم خوب نبود ، دیشب طوفان شده بود ، دیشب انگار همه چیز بیرون پنجره توی هوا پیچیده بود ،بالا و پایین میرفت . دیشب که پر بود از حال بد ، از غم ، از اضطراب ، دیشب که بوی مشمئز کننده داشت زندگی ، و رنگ خاکستری غم انگیز...
دیشب که ساعت از دو گذشته بود و من خیره شده بودم به درز باز پنجره و به رقص آشفته ی پرده ی حریر اتاق در باریکه ای از باد ... و ذهنم پر بود از هیچ ، از خلاء ، از تاریکی
و زندگی انگار همیشه ، از هر طوفاتی، قوی تر است ..
پینوشت : آذر شد راستی! دیشب داشتم تقویم رو نگاه میکردم ، چشمم خورد به شب یلدا
اصلا حواسم بهش نبود ! یکم پشتم گرم شد که زمستون نزدیکه :)