شنبه ۲۴ مهر ۰۰
از کنار مغازهای رد میشود ، درش باز است ، پاساژ خلوت ؛ صدای فروشنده میآید: " مردیکهی ک... کش!" و حرفش را ادامه میدهد .
موقع برگشت از جلوی همان مغازه رد میشوم ؛ فروشنده دارد به کسی میگوید؛ " اوستا کریم خودش هوای مارو داره"
و سعی میکنم تمام این تناقضها را برای ذهنم توضیح دهم!