سه شنبه ۷ ارديبهشت ۰۰
ساعت دو صبح است ، مرد پایین پله های اتاق عمل روی صندلی نشسته و با تلفن حرف میزند ، تلفن روی بلندگوست و صدای زنی از آن طرف خط شنیده میشود ، در اتاق استراحت دراز کشیده ام و به مکالمه گوش میدهم . مرد صدایش خسته است ، ارام و با فاصله حرف میزند . ناگهان زن میپرسد :« میخوای من بیام؟ » و من فکر میکنم چقدر خوب است که آدم در زندگیاش ، آن موقع ها که خسته و مستصل است کسی را داشته باشد که این سوال را ازش بپرسد ، "میخوای من بیام ؟" حتی اگر دو صبح باشد ، حتی اگر بودنش دردی را دوا نکند ، فقط بپرسد میخوای؟