من نمیخوام که از ارتفاع بلند پروازیام با مغز بخش زمین شم ! تو دورهی کارشناسی حالم از سوال نمیخوای ارشد شرکت کنی بهم میخورد.حالا هم همش دارم به این سوال جواب میدم که آزمون استخدامی شرکت نمیکنی؟؟ من متنفرم از اینکه زندگیم بشه یه خط صاف . از اینکه سی سال یه جا کار کنم ، هی نگران حقوق و اضافه کار و مرخصیام باشم. وقتی به این فکر میکنم که قراره منو با زنجیر استخدام یجا بند کنن حملهی عصبی میاد سراغم و نفسم باز بالا نمیاد. چرا درک اینچیزا برای بعضیا سخته؟ وقتی این سوالو ازم میپرسن و میگم نه،سوال بعدی اینه که چرا؟ و جواب من اینه که چون دوست ندارم . و ایا مردم هم زدن زندگی مارو تا همینجا تموم میکنن؟خیر. باید به تو بفهمونن که اشتباه میکنی و میگن: اشتباه میکنی،شرکت کن.همه اولش دلشون خوشه مثه تو بعد میفهمن . من دلم خوشه؟؟ من که دهانم توی ناخوشی زندگی صافیده کجای دلم خوشه و چه خیال خوشی دارم اصلا؟ من از هرچیز ثابتی توی دنیا متنفرم . حقوق ثابت ، موقعیت شغلی ثابت ، خونهی ثابت ،آینده ی ثابت حتی. و شاید حالا شما فکر کنید من پشتم گرم است که این حرف را میزنم و ملت کار ندارن و اینجور چیزها.ولی هرجور که راحتین فکر کنین ، چون من خودم میدانم که اگر قرار باشد سی سال بعدی زندگیام را اینطور به ثبات بگذرانم ،بعد از بازنشستگی یا حتی زودترش، خودم را با گاز co خفه خواهم کردم ، من اصلا به ثبات الرژی دارم ! دختر من اینهمه خودم را تکه تکه نکردم که همینجا ، توی این شهر کوچک لعنتی بشینم و هرروز از خانه تا بیمارستان بروم و به این فکر کنم که دلم میخواسته چه بشوم و چه شدم در واقع ! هعی!اصلا من دلم میخواد به زندگیام گند بزنم و واقعا چه کسی مشخص میکند که کی از کی موفق تر و خوشبخت تر است؟!هعی دوم،که ای کاش میشد اینها را به کسی گفت و آن کس آخرش نگه دلت خوشه. فقط بگه میفهمم ، میفهمم وقتی میگی از طی کردن یه خط صاف معقول که از ملزمات یه زندگی عاقلانهست متنفری یعنی چی!اصلا چیزی نگفتم نگفت، سکوت کنه .