دوشنبه ۲۵ شهریور ۹۸
من تموم این غروبها رو دووم اوردم، تموم پایزهای قبل رو و پاییز پیش رو ! دووم میارم وقتی دلم میخواد همین الان گوشی رو بردارم و به کسی زنگ بزنم ، وقتی به ته یه مسیری میرسی که نیاز به همپا داری تا بخوای از اول راه رفتنو شروع کنی، پاییز میشه . میدونی، غروبهای پاییز واسه من غروب های تنهایی و هدفون و کتاب فروشی آسمانه . غروبهای سنگفرشهای شهرداری ، بارونهای ریز و خاکهای . غروبهای جمع شدن یه دنیا حرف تو دلت بی هیچکس که پیدا بشه و بخواد جلوت بشینه و تو براش حرف بزنی...بزنی...بزنی... من تمام این غروبها رو دووم میاورم،ولی به من بگو که آینده جور دیگهایه ، فقط این رو به من بگو !