سه شنبه ۲۱ خرداد ۹۸
من امروز برای اولین بار تو کل زندگیم، دلم میخواست که سیگار میکشیدم ، که به چیزی اعتیاد داشتم تا برای لحظهی هرچندخیلی کوتاهی تمام این فکرها و صداهای تو سرم خفه شن و دردم یادم بره .. تنها توی خونه نشستم و تاریک ترین آهنگهای گوشیم رو پلی میکنم و به این فکر میکنم که به من به یه درمان نیاز دارم چون از چیزها خستم . واقعا دیگه نمیتونم یه دورهی دیگه افسردگی و خودتخریبی مدام رو طاقت بیارم
اینطوریه ، همیشه فکر میکنی چقدر قوبتر از اینچیزا هستی و چقدر همه چیزت تحت کنترلته، بعد یه روز دیگه نمیخوای قوی باشی، میخوای که به هرچیزی متوسل شی تا فقط بتونی راحتتر نفس بکشی...
بله در همین حد ساده انگارانه و کودکانه