دوشنبه ۲۸ آبان ۹۷
کاش میشد بدون اینکه جونمون در بیاد واسه رفتن،خاک پاک وطن رو ترک میکردیم و صحنه رو برای عاشقانش خلوتتر میکردیم . بعد یه روز بارونی که رو نیمکت یه خیابون تو یکی از شهرای کشور مورد علاقهمون نشستیم و یه آهنگ مهاجرپسند هم تو گوشمون بود، به غربت فکر میکردیم و یه مدحی هم درمورد وطن و چسنالهای در نکوهش غربت و ترک خاک و دیار میکردیم و بعد بلند میشدیم و میرفتیم سر کار و زندگیمون و کلماتی مثل غربت و وطن و اینارو هم حواله میدادیم به همون همیشگی!