دوشنبه ۱۴ آبان ۹۷
یک لحظه هم امروز توی بیمارستان انقدر گیر کرده بودم بین حالهای بد که گوشیم رو درآوردم و تمام سلول های بدنم خواست به کسی زنگ بزنم و بعدترش که فهمیدم کسی نیست ، عین یک احمق به تمام معنا گوشی را گذاشتم روی گوشم و حتی نمیدانم برای چی اینکار را کردم . چون به اتاق خالیای رفته بودم که کسی هم نبود و اصلا حتی اینکار را برای دیدن کسی انجام ندادم. آدم یکهو دیوانه میشود و باید به سرعت خودش را جمع و جور کند تا شرمندهی خودش نشود! بله ، آدم گاهی به خودش میآید و میبیند که دارد دیوانه میشود !