تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

دورانِ خوشِ کارشناسی !


فردا آخرین روزیه که با بچه‌های کلاس به عنوان هم کلاسی زیر یه سقف قرار میگیریم! در واقع میتونم بگم فردا آخرین باریه که تحملشون میکنم ! البته کلاسامون هفته‌ی پیش تموم شده و فردا یه کارگاهه که حضور توش الزامیه ، فردا اخرین روزیه که مجبورم کنارشون بشینم و به پارادوکس های ذهنیم با اونا و عقاید و کاراشون مدام بگم : هیس !! 

دو ترم آخر فقط بیمارستانیم و درس تئوری نداریم،البته که گروه بیمارستانم تحملش به مراتب سخت تره چون دوتا از عجیب و غریب ترین بچه‌های کلاس عضوشن، ولی خب باز هم جای بسی شکر و سپاس باقیه که خیلی از بچه‌های اون کلاس ۴۵نفره رو نمیبینم ! طی این چند ترم بارها بهشون نگاه میکردم و با خودم میگفتم خدایا چطور ممکنه اینهمه ادم عجیب و زیر آب زن دور هم توی کلاس جمع شن ؟ اینهمه خاله زنک و اب زیر کاه ؟؟ و وای که چقدر سخت بود با وجود تمام تضادهایی که باهاشون داشتم سعی کردم فقط توی خودم بریزم و در ظاهر عادی و یه همکلاسی معمولی به نظر بیام! وقتی میگم عجیب و غریب واقعا اغراق نمیکنم ! ادم های بیست و یکی دوساله ای که هنوز تو دوران پره اسکول ایجشون گیر کرده بودن :/ مثلا در کمال بیخیالی یه جمله میگفتی روز بعد صد نفر تو تلگرام باهات دعوا میگرفتن و عین زامبی ها دندون برات تیز میکردن که چطور تونستی این حرفو بزنی؟؟بعد تو با خودت فکر میکردی چطور در عرض یکی دو ساعت حرفت انقد تحریف شد !؟ حالا این چشمه‌ی کوچکی از دریای بیکران رفتارهاشون بود که دیگه از اینکه برن پیش استاد زیر ابتو بزنن یا مثلا کلاس لغو کنن و اعلام نکنن یا مطالب امتحانو کم و زیاد کنن خبر ندن هم نگم :/ بعد نکته‌ی جالبش اینه که همین آدم‌های درظاهر سانتی‌مانتال و باکلاس میشینن باهات بازی مزخرف جرئت یا حقیقت انجام میدن ،دو روز بعد تمام جوابات کف دست کل بچه‌های دانشکدست:/ اولین ترما یکی از سوالا ازم این بود که از شخصیت کدوم یکی از پسرای کلاس خوشت میاد؟من از همه جا بیخبرم گفتم فلانی :/ تا هفته ی بعدش کلا پسره جواب سلام منم نمیداد تو اینستاگرام هم منو انفالوم کرد :// دیگه اخراش خودمم داشت باورم میشد که عاشقشم =)) یعنی این وضعیت ما بود در طول ۶ترم ! دقیقا همینقدر کودکانه و پیش دبستانی طور !! خلاصه اینکه الان لحظه شماری میکنم واسه تموم شدن این دو ترم باقی مونده و فکر میکنم به حرف اونایی که میگن کارشناسی بهترین دوران زندگی ادمه و دلت بعدا براش تنگ میشه! واقعا زندگی قراره چقدر چرت پیش بره که این سالا بهترینش باشه و دلم براش تنگ شه؟؟؟


پی‌نوشت: بله بله خودمم میدونم نکاتی که از کلاس گفتم خیلی بچگانه بود ، باور کنین اینا برای منم مهم نیستن و خیلی پیش پا افتادن و منم همچین دغدغه‌هایی ندارم !ولی وقتی ۶ترم هرروزش رو با آدمهایی بگذرونی که همین مسائل بی اهمیت رو تو گوشِت بُلد کنن و تکرارش کنن ، مجبوری بهشون توجه کنی ! حتی اگه واقعا دلت نخواد ! و همین تناقض بین آدم‌های اطرافت و چیزی که تو ذهنته هی عذابت میده!

پی‌نوشت ۲ : البته بی انصافی نکنم تک و توک روزهای خوبی هم داشت که خوش گذشته بود :O

پی‌نوشت ۳: چقدررر طولانی شد :|

۵ نظر
محدثه //
۱۳ خرداد ۰۸:۵۷
واااااایى، چجورى ٦ترم دووم آوردى؟؟ واقعا این مدل رفتارا خیلى روى اعصابه... خدا بهت صبر بده.
منم کلى خوشحال شدم از تموم شدن دوران کارشناسیم، البته بچه ها انقد دق نبودن ولى خب منم از بیشتر رفتارا و حرکاتشون خوشم نمیومد، گرچه هنوز واسم سواله که این آدما وقتى ساده ترین اوصول آداب معاشرت و احترام و رفتار توى یه جامعه ی کوچیک مثل دانشگاه رو بلد نیستن، چطورى به ترم ٨ نرسیده ازدواج کردن و حتى بچه دار شدن؟!
منم قطعا دلم تنگ نمیشه و هضم نمیکنم این جمله رو که میگن... ٤سالى که هر روزش با درد گذشت، چون من حتى خود دانشگاهمو هم دوست نداشتم.
امیدوارم توى این ٢سالى که قراره توى بیمارستان باشى معجزه بشه و اون آدم عجیب غریبا برن، به جاش با کلى آدم خوب آشنا بشى که اون ٦ترم جبران بشه.
پ.ن: کامنت منم خیلى طولانى شد :d 

پاسخ :

واقعا به سختی ، بیشترش جنگ اعصاب و خودخوری بود :/
انقد ادمای عجیبین که نمیدونی به اونی که همش داره باهات میخنده و بهش محبت میکنی میتوتی بگی دوست یا نه چون حتما کلی صفحه پشتت گذاشته :!

البته یک‌سال دیگه فقط با این بچه‌هام که جز درسم یه حساب میشه و دوسالِ طرح رو کلا با ادمها و افراد جدیدم ولی خب ارزوت خیلی خوب بود :) امیدوارم هر دومون ادم‌های بهتری سر راهمون قرار بگیرن و که یکم به زندگی امیدوار تر شیم =)
محدثه //
۱۳ خرداد ۱۶:۴۶
پس تموم شدنش رو تبریک میگم آقا :d
چه خوب شد، فقط یه سال دیگه، طاقت بیار :))
عزیزم، مرسى... منم امیدوارم :x 

پاسخ :

مرسی مرسی:))
تا الان طاقت اوردیم یه سالم روش D:
Sa Saj
۱۹ خرداد ۰۰:۲۶
شما باید میرفتی خدمت سربازی ، تا معنای واقعی زیرآب زنی رو بفهمی :)

پاسخ :

با اینکه خودم دخترم باید اعتراف کنم که متاسفانه بعضی دخترها تو زیراب زنی به مراتب کوشا ترن :/ ولی به هرحال از این ادما پر کردن همه‌جارو دختر پسرم نداره :(
Sa Saj
۱۹ خرداد ۰۳:۱۱
#پسر #شجاعت
#دختر #زیر آب زنی

پاسخ :

متوجه نشدم راستش ! ولی اگه منظور این بود که برای پسرا به زیراب‌زنی میگن شجاعت ، لعنت به این شجاعت :/
ستاره
۱۹ خرداد ۱۱:۰۲
قابلِ درکه.. 

منم که 4 سالِ پیش پیله ی تنهایی رو باز کردم و سر از کلاس و ادبیات در آوردم.. توقعم چیز دیگه ای بود از این قشر آدما.. ولی متاسفانه یا خوشبختانه باعث شد بفهمم درکِ آدما هیچ ارتباطی به مدرک و تحصیل و جایگاه اجتماعی شون نداره.. درسته سخته تقابل با برخی افراد اما .. آدم، ایمانش به خیلی مسایل قوی تر میشه.. بُعد روشنش رو ببین عزیزم.. 
قطعا خدا یه روزی یه جایی جوابِ تلخی هایی که چشیدیم رو با شیرینی حضورش میده.. 

موفق باشی عزیزم.. ایشالا این دو ترم هم با موفقیت سر میکنی.. بهت افتخار میکنم.. 

پاسخ :

اخ اخ گل گفتی ، هنوز که گاهی میگم کاش میرفتم ادبیات مامانم میگه مطمئنی اون آدم‌ها شبیه چیزی که تو فکر میکنی هستن ؟؟
اون موقع بیشتر اعتمادم به همه چیز رو از دست میدادم :/ 

ولی دیگه وقتشه یکی دوتا از این آدم واقعی‌ها رو ببینیم ، بسه هرچی فیک و ظاهرساز و مسخره رو هی هرروز دیدیم و باهاشون سر‌ و کله زدیم :/

مرسی مرسی:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان