اولین بار که کسی بهم گفت دوستم داره ، عین فیلم های هالیوودی بود، تو خیابون موقع خداحافظی تو یه غروب بارونی ، خب قبلش فکر میکردم که دارم به یه دوستی معمولی ادامه میدم، لعنتی تمام دوساعتی که باهم بودیم رو معمولی بود ! یه دوست معمولی ! بعد سرخیابونی که باید سوار ماشین میشدم ، تو اون شلوغ پلوغی های بوق تاکسی و ادمهایی که مقصدشونو هوار میزدن، با بارونی که داشت به اضطراب فضا اضافه میکرد گفت : دوستت دارم !
دومین بار که کسی گفت دوستم داره خب انقدر رومانتیک نبود ، سر اولین قرار با آدمی بودم که میدونستم قرار نیست باهاش دوستی معمولیای رو شروع کنم! قرارمون توی یه کافیشاپ خیلی شیک و باکلاس بود که بیشتر به آدم حس ناراحتی میداد ، تو یه روز تابستونی گرم کسالت آور ، هنوز هوا تاریک نشده بود ، درحالی که پشت میز کافهی ناراحت نشسته بودیم ، گفت : دوستت دارم !!
سومین بار که کسی بهم گفت دوستم داره ، اینجوری نبود ! اصلا کسی مجبور نبود تو چشمم زل بزنه و بگه که دوستم داره! یادم نیست بارون بود یا هوا صاف بود !! پشت کلمهها خودشو مخفی کرده بود و نگفت که دوستم داره ، گفت از من خوشش میاد ! اینو تو پیام نوشت و فرستاد !
چهارمین بار ... چهارمین باری وجود نداره ! چون دیگه حتی دوست داشتن هم چیز لوس و بیمزهایه که حال آدمو خوب نمیکنه !که هیچ حسی تو دلت ایجاد نمیشه ! از کسی که زیر بارون خیس میشه ، تا کسی که میخواد اولین قرارش خشک ورسمی باشه و حتی تا کسی که برای دوست داشتن ارزشی قائل نیست ، و در حد پیام تلگرام میاردش پایین !
یعنی دیگه از این به بعد دوست داشتن چیزی نیست که کسی برای ابرازش برنامه ریزی کنه و کسی از شنیدنش به وجد بیاد.
چون حتما برای دوستت دارم های چهارم و پنجم و بعد از اون ، نه غافلگیر شدنی وجود نداره و نه اعتباری!
همه چیز مثل این دیالوگ کوتاه و بیروح پیش میره :
-ازت خوشم میاد
+مرسی
پن: بیشتر رسوندن منظور و مقصود مراد بود تا اینکه لزوما بخواد واقعیت داشته باشه !