تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد

پدربزرگ مرد ... بخش بزرگی از خاطرات ،پشت گرمی، آرامش و قوت قلب زندگی من ، با این یک جمله به پایان رسید ! پدر بزرگ مرد و حالا دیگه همه چیز واقعا تاریکه . پدربزرگ با تمام عشقی که به زندگی داشت ، صبح شنبه موقعی که من پیشش بودم وقت خوردن صبحانه ، بعد از اخرین لبخندی که به من زد ، سطح هوشیاریش پایین و پایین تر اومد.بی رمق شدن ، صداش کردم که ببرمتون روی تخت ؟؟ جواب نمیداد ... من رو نگاه میکرد اما متوجه ی حرفم نمیشد . هر ثانیه میشد بدتر شدن حال پدر بزرگ رو احساس کرد . دکترش گفت که کلیه‌اش از کار افتاده و چون فشارش روی پنجه حتی امکان دیالیز وجود نداره . پدر بزرگ ، مرد قدرتمند زندگی من ، مرد هیچ کاری نشد نداره،مرد ایده دادن واسه ساختن چیزای نو ، مردی هر وقت میومد خونمون تو دستش چیزای مورد علاقم بود ، مردی که همیشه حواسش به اوضاع بود حتی به وضع مالیت ! بی حال و بیحال تر شد ،بی حال ، بی رمق ...و سه صبح بعد از اینکه چند ساعت برای زندگی تلاش کرد، برای همیشه خوابید.

پدربزرگ اسم آخرین نوه ای که صدا کرد من بودم ، اخرین کسانی رو که شناخت و توان داشت باهاش حرف بزنه من بودم ، و لحظه ای که حالش بد شد کنار من بود ، دست رو نوازش کردم ، ترسیده بودم ، زنگ زدم به مامان که رفته بود پذیرش بیمارستان رو بگیره که برگرده ، پدر بزرگ اما بی حال و بیحال تر شد ... اون قدر که دیگه توان زندگی نداشت .

حالا پدربزرگ رو گذاشتیم زیر خاک و سنگ و سیمان ،کنار خاک مادر بزرگ ، و چیزی توی دل من خاموش شده ! 

۲ نظر
پرهـ امـ
۰۴ بهمن ۰۱:۱۳
امیدوارم داغ تازه ای نباشه ..
به هر صورت تسلیت میگم .. انشاالله که روحشون در ارامش باشه

پاسخ :

ممنون
محدثه //
۰۴ بهمن ۲۰:۰۲
الهی من بگردم... :(
خدا رحمتشون کنه. پدر بزرگا خیلی خیلی خیلی مهربونن. انشالله بهشت بهرشون باشه...
مطمئنم از اون بالا تو رو میبینه و بازم صدات میکنه. هر وقت سرت رو بالا بگیری و آسمون رو ببینی، پدر بزرگت رو هم میبینی که با لبخند نگات میکنه. شبیه ش باش، عاشق زندگیت باش، خالق ایده های نو باش و جوری زندگی کن که دلش قرص باشه بهت :)

پاسخ :

ممنون ازت محدثه ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان