شنبه ۲ دی ۹۶
امروز نزدیک ده بار واسم پیش اومد ، اومدم حسو بگم ، بعد گفتم بیخیال !
این بده واقعا ! اینکه دیگه حرف زدن انقد سخت شده ، اینکه قبل از هر یه جمله ای که میخوای بگی کلی فکر میکنی که چی فکر میکنه؟نکنه فکر کنه فلان ! اینکه هی تو ذهنت به خودت بگی : خفه شو ! اینکه قد یه کوه !! نه بیشتر ، قد یه رشته کوه با دشتای اطرافش حرف جمع بشه تو دلت، ولی ترجیح بدی صدات در نیاد یا خودتو گول بزنی با مشغول شدن به یه سری حرفای بیخود !
بده دیگه ! ادم این حرفا رو یادش نمیره که !
چرا ؟ چی شد ؟ چی شد کلی حرف ریختیم تو دلمون درشونو گذاشتیم ، ولی از تو صداهاشون داره کَرِمون میکنه ؟